رمان نامه آخر نوشتهی اعظم بروجردی، اثری است در ادامهی مسیر ادبی نویسندهی کتاب پهلوانان نمیمیرند که بار دیگر به فضایی پهلوانی، اسطورهای و درعینحال آشنا بازمیگردد. این کتاب توسط انتشارات جمکران در قطع پالتویی و با جلد گالینگور منتشر شده و روایتگر جامعهای تمثیلی است که در دل آن مردانگی، خیانت، وفاداری و امید در تقابل با یکدیگر قرار گرفتهاند. بروجردی با قلمی روایتمحور و تصویرساز، جهان داستانی خاص خود را خلق کرده که در آن هر شخصیت نمادی از یک واقعیت اجتماعی یا تاریخی است.
در نامه آخر، داستان در بستری تمثیلی و اسطورهگون پیش میرود؛ جامعهای شکلگرفته از آدمهایی که همزمان با حوادثی بزرگ، ایفای نقش میکنند. داستان شخصیتمحور است و هر کاراکتر با هویتی شفاف و جایگاهی معنادار در دل ماجرای اصلی حضور دارد. نویسنده با بهرهگیری از عناصر سنتی و بومی همچون آهنگر، مسگر و جوانان محله، فضایی ملموس اما در عین حال نمادین را خلق میکند که در آن قهرمانان و ضدقهرمانان در کشاکشی تاریخی و پرمفهوم قرار دارند.
نکته جالب در این داستان، سوزاندن پیکر سه نفر از ناجوانمردان است؛ حرکتی که در میان شعلههای آتش و بهدست مردم انجام میشود تا از آنها تطهیر شود و خاکسترشان به دریا سپرده شود. این تصویر قدرتمند و تأثیرگذار، نمادی از طرد ظلم و خیانت در برابر حقیقت و شرافت است. در همین لحظه، قاصدی خبر از نزدیکشدن کشتی پهلوان میدهد؛ پیامآور امید و تغییر که در حال رسیدن است و جامعه باید خود را برای حضور او آماده کند. این صحنهها نشاندهندهی عمق مفهومی رمان هستند که نهتنها در پی روایت داستانی سرگرمکننده، بلکه در پی بیان حقایق عمیق انسانی و اجتماعیاند.
نامه آخر برای مخاطبانی مناسب است که به ادبیات داستانی با لحن تمثیلی، روایتهای پر از نشانه و شخصیتهای نمادین علاقهمندند. کسانی که با مفاهیم قهرمانی، پهلوانی، وفاداری، و آرمانخواهی پیوند دارند، از خواندن این کتاب لذت خواهند برد. همچنین دوستداران داستانهایی با فضای سنتی و بومی و کسانی که از رمانهایی با بستر اجتماعی و فلسفی بهره میبرند، از این اثر بهرهمند خواهند شد. برای جوانان و بزرگسالانی که به دنبال روایتهای معنادار و تأملبرانگیز هستند، نامه آخر انتخابی جذاب و تفکربرانگیز است.
مردم کمی به یکدیگر نگریستند و اجسام سه مرد را از نظر گذراندند و ناگهان اوسمهدی آهنگر فریاد زد: «اینها اگه میتونستن ما رو به نونونوایی برسونن، خودشون به این حالوروز نمیافتادن.» و آنگاه دستش را روی شانۀ اصغر مسگر گذاشت. جواد و داوود و چند جوان دیگر مشعلها را روشن کردند و یکی هم به دست اوسمهدی دادند. اوسمهدی و مردان دیگر شعلههای آتشداغ را زیر اجسام خشکشدۀ سه نا پهلوان گرفتند و آنها را آتش زدند تا کاملاً بسوزند و خاکسترشان را به دریا بسپرند و برای همیشه خط و خبر ایشان را از صحنۀ گیتی پاک کنند.
اجسام سنگی سه مرد در حال سوختن بود که قاصد جوان بانگ برآورد: «علمها را برافرازید و بیرقها را بلند کنید و چراغها را روشن کنید و بهسوی دریا راهی شوید که بهزودی کشتی پهلوان به ساحل میرسد. مبادا که او برسد و ما هنوز مانده باشیم.»
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir