این کتاب قابل تهیه است!با توجه به شرایط تامین کتاب، تهیه این کتاب ممکن است زمانبر و یا با تغییر قیمت همراه باشد؛ که در این صورت به شما اطلاع داده خواهد شد
این کتاب قابل تهیه است!با توجه به شرایط تامین کتاب، تهیه این کتاب ممکن است زمانبر و یا با تغییر قیمت همراه باشد؛ که در این صورت به شما اطلاع داده خواهد شد
معرفی کتاب
کتاب لبخند مسیح (رمان) محور اصلی رمان« لبخند مسیح» دغدغههای نسل جوان است، نسلی که همیشه و همواره در پی حقیقت و جستجوی راستی بوده است. کتاب به بیان اتفاقات زندگی دختری جوان و امروزی به نام نگار میپردازد. او ناخود آگاه نردبان صعود یک مرد مسیحی به سوی اسلام میشود. نگار که دین را در زندگی بی اهمیت میپنداشته و درگیر زندگی به ظاهر شلوغ و به واقع ساده خود بوده است، بی آنکه بخواهد، دست کمک و یاری میشود برای یک مسیحی که مسیحیت نتوانسته است به پرسش هایش پاسخ بدهد. او از طریق ایمیل با شخصی به نام نیکلاس که ساکن یکی از کشورهای غربی است آشنا میشود. نیکلاس پیرو دین مسیحیت و نگار مسلمان است. در ارتباطات نوشتاری بین آن دو جاذبههای دین اسلام از طریق افکار و عقاید نگار به ذهن جستجوگر و حقیقت یاب نیکلاس سرایت میکند. روز به روز بر شیفتگی نیکلاس برای آشنایی بیشتر با دستورات و ویژگیهای دین اسلام افزوده میشود. سرانجام نیکلاس با استقبال از یک پیشنهاد کاری به ایران سفر میکند و ... سارا عرفانی در این رمان، دغدغه نوشتن از باورهای دینی این سرزمین را دارد. گرچه پرداختن به داستانهای اندیشه محور، بسیار سخت است. اما نویسنده این کتاب توانسته با استفاده از شگردها و زبان ساده داستانی، مخاطب را با خود همراه کند. وجیهه علیاکبری (منتقد): نکته مثبت «لبخند مسیح» در این است که کتاب حادثه محور نیست، بلکه مضمون محور و شخصیت محور است و دغدغه اصلیاش اندیشه دینی مذهبی است . اما در این دغدغه نویسنده پا را فراتر از کتابهای دیگر گذاشته و از ظاهر و پوسته دین فراتر رفته و این امر تبدیل به دغدغه اصلی شخصیت داستان شده است. در این کتاب نویسنده دین را از زندگی تفکیک نکرده است بلکه نویسنده معتقد است ما زنده هستیم و باید پایبند به دین باشیم. آرزو خمسه (نویسنده و منتقد): دغدغه ذهنی نویسنده به عنوان داستان نویس جوان، فراتر از دغدغههای ذهنی همسن و سالانش است، عرفانی از روزمرگیها فاصله گرفته و توانسته است از پس دغدغههای این رمان برآید. روزنامه جوان: اولین نکته قابل توجه درباره این رمان، تلاشهای نویسنده آن برای خلق یک اثر داستانی برپایه و اساس باورهای اصیل دینی است. قسمتی از کتاب:سرم را بین دو تا دستهایم فشار دادم. میخواستم فریاد بزنم. نفس عمیقی کشیدم و آرام گفتم: «من نمیدونم چطوری باید بهش کمک کنم. اون اطلاعات میخواد. زیاد میخواد.» چند لحظه فکر کرد و پرسید: «آره!» کیفش را برداشت. بلند شد. دستم را کشید و گفت: «پاشو بریم!» بلند شدم و از سلف بیرون رفتیم. تو راهرو تند قدم برمیداشت و دستم را میکشید. پرسید: «کجاست؟» گفتم: «طبقه سوم.» تو پلهها میدویدیم. وقتی رسیدیم بالا، کلی نفس نفس زدیم. صفحه 33