سهشنبهها معمولاً روزی است که قصر شگفتانگیز تغییراتی را در خود ایجاد کرده و شروع به ساختن یا جابهجاکردن اتاقها، راهروها و راهپلهها میکند و شاهدخت سیسیلیا تنها کسی است که قصر را بهخوبی میشناسد. پدر و مادر سیلی برای تماشای فارغالتحصیلی پسرشان از دانشگاه جادوگری، راهی سفر میشوند؛ اما پس از مدتی کالسکۀ سلطنتی آنها درحالیکه چندین تیر در آن فرورفته، بدون پادشاه و ملکه بازمیگردد!
سیسیلیا یا همان سیلی، چهارمین و دلنشینترین فرزند سلطنتی است که بهتر از هر کسی پیچوخمهای قصر جادویی و شگفتانگیز را میشناسد. در مراسمی سلطنتی، پدر و مادر سیلی به ناگهان گم میشوند و بعد از مدتزمان کوتاهی مهمانانی ناخوانده از کشورهای همسایه از راه میرسند و قصر را تهدید به تصرف میکنند. باید دید سیلی میتواند با دانش مخفیانه خود از پیچوخمهای بیپایان قصر، از خانه و خانواده خود محافظت کرده و سلطنت خانوادهشان را نجات دهد؟
دربارهٔ مجموعه قصر شگفتانگیز:
داستانهای این مجموعه در مورد قصری اسرارآمیز به نام درخشان است که هر موقع حوصلهاش سر میرفت یک یا دو اتاق جدید به خودش اضافه میکرد. این اتفاق معمولاً سهشنبهها میافتاد. پادشاه درخشان هفتاد و نهم، پدر دختر کوچولویی به نام سیلی بود که مانند پدرش عاشق این قصر بود. پدر سیلی صاحب قصر و حاکم سرزمین، میدانست که باید کاری به کار قصر نداشته باشد و آن را به حال خودش بگذارد.
جسیکا دی جورج (Jessica Day George) در هر جلد از مجموعه قصر شگفتانگیز داستانهایی فانتزی و جذاب را به تصویر میکشد که کودکان را وارد دنیایی سحرآمیز و دوستداشتنی میکند. داستانهای این کتابها همگی با قصر جادویی درخشان، پیوند دارند و در هر قسمت ماجرایی خواندنی رخ میدهد که بهخوبی با دنیای کودکان ارتباط برقرار کرده و لحظات خوبی را برای آنان رقم میزند.
این داستان برجسته برای نوجوانان بالای 12 سالی که به داستانهای فانتزی و ماجراجویانه علاقه دارند، جذاب و دوستداشتنی خواهد بود.
البته فکر نمیکرد گم بشود. تمام فرزندان سلطنتی قوانین را خوب بلد بودند، تازه، کاملاً مشخص بود که قصر، آنها را دوست دارد. ولی سیلی در تلاش بود اطلسی از قصر درخشان درست کند، اولین اطلس قصر. برای همین معمولاً مدادرنگی و کاغذ همراهش داشت تا هر چیزی را که تا آن لحظه ندیده نقاشی کند. تا حالا 300 صفحه نقشه کشیده بود و میتوانست خودش را با سرعت به بیشترِ اتاقهای اصلی برساند (سالنهای غذاخوری زمستانی و تابستانی، کلیسا، کتابخانه، اتاق تخت پادشاهی)؛ البته درصورتیکه قصر حوصلهاش سر نرفته بود و قصد کشآمدن نداشت.
ولی تنها چیزی که بالای پلهها قرار داشت، یک اتاق کوچک گرد بود. بااینحال، سیلی نمیخواست به این زودی از پلهها پایین برود، برای همین ماند تا کمی اکتشاف کند. اتاق، در هر چهار طرف پنجره داشت و او میتوانست کوههای اطرافِ درهٔ کوچک و کاسهمانند قصر درخشان را ببیند. کنار هر کدام از پنجرهها، یک دوربین یکچشمی طلایی نصب شده بود. سیلی توی دوربین پنجرهٔ شرقی نگاه کرد و تپههای کوهستان ایندیگو را دید که پر از روستاهای کوچک بود؛ روستاهایی که ساکنان اصلیشان بُزچرانها بودند.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir