کتاب «روانشناسی تودهای و تحلیل اگو» اثر زیگموند فروید، متنی کلاسیک و تأثیرگذار است که به بررسی رابطه روانشناسی فردی و رفتار جمعی میپردازد. فروید در این کتاب نظریه روانکاوی خود را به حوزه روانشناسی اجتماعی گسترش میدهد و نشان میدهد چگونه پویاییهای گروهی بر نفس (اگو) و رفتار فرد تأثیر میگذارند. این کتاب پیشبینی قابل توجهی درباره ظهور فاشیسم و نازیسم ارائه میدهد و نشان میدهد چگونه پویاییهای روانی گروهی میتوانند به شکلگیری جنبشهای جمعی خطرناک منجر شوند. «روانشناسی تودهای و تحلیل اگو» برای دانشجویان، پژوهشگران روانشناسی، علوم اجتماعی و علاقهمندان به فهم عمیقتر رفتارهای جمعی و تأثیرات روانی گروه بر فرد، منبعی بسیار ارزشمند و کاربردی است.
این کتاب درباره این است که وقتی آدمها توی جمع یا گروه قرار میگیرند، چطور رفتارشان تغییر میکند و چطور احساسها و تصمیمهایشان تحت تأثیر جو گروه شکل میگیرد. فروید میگوید وقتی ما در گروه هستیم، عقلانیتمان کمی کمرنگ میشود و بیشتر تحت تأثیر احساسات و هیجانها قرار میگیریم. مثلاً وقتی جمعی دور هم هستند، ممکن است کارهایی انجام دهند که به تنهایی هرگز انجام نمیدادند. کتاب توضیح میدهد که چطور رهبرها نقش مهمی در شکل دادن به افکار و احساسات گروه دارند و افراد با رهبر همذاتپنداری میکنند، یعنی خودشان را جای او میگذارند و از او پیروی میکنند. همچنین فروید میگوید که انرژی روانی یا همان لیبیدو باعث میشود افراد در گروهها به هم پیوند بخورند و این پیوندها باعث میشود گروهها قویتر شوند. اگر دوست داری بفهمی چرا آدمها وقتی در جمعاند گاهی رفتارشان عوض میشود، چرا گروهها قدرت خاصی دارند و چطور احساسات جمعی شکل میگیرد، این کتاب یک راهنمای ساده و جالب است که فروید با زبانی روان و قابل فهم نوشته است. به زبان دیگر، این کتاب مثل یک چراغ قوه است که به دنیای پیچیده ذهن و رفتار جمعی نور میتاباند. روانشناسی تودهای در مجموعه آثار فروید و از دید تاریخ روانکاوی نیز جایگاه خاصی دارد. مفهوم اگوایدئال که بعدها فروید آن را سوپراگو نام نهاد برای نخستینبار در «دربارهٔ خودشیفتگی» و بهشکلی بسیار فشرده و مختصر طرح شد. این مفهوم در روانشناسی تودهای بسط پیدا کرد و بنیانی شد برای نظریهٔ ساختاری ذهن ــ متشکل از اید، اگو و سوپراگوــ که در تحلیلها جایگزین نظام توپوگرافیک ذهن شامل ناخودآگاه، پیشآگاه و خودآگاه شد و فروید تا پایان عمر از آن استفاده کرد. این کتاب زمینهٔ استفادهٔ نظریهپردازان اجتماعی گوناگون را از روانکاوی فراهم ساخت. مکتب فرانکفورت از رابطهٔ دوجانبهٔ روابط اجتماعی و روانشناسی فردی که روانکاوی فرویدی مطرح ساخت بهرهٔ بسیار گرفت. مقالهٔ «نظریهٔ فرویدی و الگوی تبلیغات فاشیستی» آدورنو مبتنی بر روانشناسی تودهای است و نمونهای درخشان از استفاده از مقولات روانکاوانه برای تحلیل پدیدهای تاریخی و اجتماعی است. سایر پژوهشهای آدورنو از جمله تحقیق «شخصیت اقتدارگرا» و نیز مقالهٔ «جامعهشناسی و روانشناسی» نیز بر لزوم ترکیب دیدگاههای روانشناختی و جامعهشناختی تأکید میکند؛ ترکیبی که کار فروید خود مقدمات آن را فراهم کرده است. از سوی دیگر، جامعهشناسانی چون تالکوت پارسونز نیز که بر لزوم استفاده از روانکاوی در مطالعات جامعهشناختی تأکید داشتند، مفهوم سوپراگو را نقطهٔ تلاقی جامعهشناسی و روانکاوی دانستهاند؛ مفهومی که همانطور که گفته شد برای نخستینبار در این کتاب شرح و بسط پیدا کرد. بنابراین، کتاب حاضر میتواند در مطالعات جامعهشناختی بسیار کارآمد باشد.
دانشجویان و پژوهشگران روانشناسی، روانکاوی و علوم اجتماعی که میخواهند بفهمند چگونه رفتار فردی در بستر گروه و جامعه شکل میگیرد و تأثیرات روانی گروه بر فرد چیست. رواندرمانگران و متخصصان حوزه سلامت روان که علاقهمند به درک عمیقتر پویاییهای روانی گروهها و نقش رهبران در شکلگیری رفتار جمعی هستند. علاقهمندان به تاریخ و سیاست اجتماعی که میخواهند تحلیل روانکاوانهای از ظهور جنبشهای جمعی مانند فاشیسم و نازیسم داشته باشند، زیرا فروید این کتاب را پیشگوییای درباره این پدیدهها میداند. کسانی که به روانشناسی اجتماعی و تحلیل رفتارهای جمعی علاقه دارند و میخواهند مفاهیمی مانند همذاتپنداری، تلقین، تقلید و نقش انرژی روانی (لیبیدو) در انسجام گروهها را بشناسند. همچنین برای خوانندگان عمومی با علاقه به روانشناسی و جامعهشناسی که دنبال متنی قابل فهم و در عین حال علمی درباره رفتارهای گروهی و تأثیرات روانی آن بر فرد هستند، این کتاب مناسب است. این کتاب به دلیل سبک نسبتاً روان و کاربردی، هم برای مخاطبان تخصصی و هم علاقهمندان عمومی قابل استفاده است و میتواند دریچهای نو به فهم رفتارهای جمعی و روانشناسی اجتماعی باز کند.
«هنگام بررسی ریختشناسی تودهها نباید فراموش کنیم که گونههای متفاوت توده و نیز روندهای متعارض شکلگیری آنها را میتوان از هم متمایز کرد. تودههایی وجود دارند که عمرشان بسیار کوتاه و بعضی از آنها عمرشان بسیار طولانی است. برخی همگناند و از افراد مشابهی تشکیل شدهاند برخی ناهمگن؛ برخی طبیعیاند برخی تصنعی، تودههای تصنعی به برخی اجبارهای خارجی نیز نیاز دارند تا آنها را منسجم سازند؛ برخی بدویاند برخی ساختارمند و به بهترین نحو سازماندهیشده. باوجوداین، بنا به دلایلی که باید شرح داده شوند، ما اهمیت خاصی برای تمایز میان تودههای بدون رهبر و تودههای دارای رهبر قائلایم؛ تمایزی که مطالعات موجود به آن بهای اندکی میدهند. بررسی ما کار را در تقابل آشکار با روال معمول از فرایند نسبتاً سادهٔ شکلگیری توده شروع نمیکند، بلکه از بررسی تودههای با سازماندهی مستحکم، پایدار و تصنعی آغاز میکند. جالبتوجهترین نمونههای چنین ساختهایی کلیسا بهعنوان جماعت مؤمنان و نیروهای مسلحاند. کلیسا و ارتش تودههایی تصنعیاند، به این معنا که فشاری بیرونی به کار گرفته شده تا از فروپاشیشان جلوگیری کند و تغییرات درون ساختشان را مهار کند. معمولاً از فرد پرسیده نمیشود و او هم مختار نیست بگوید آیا میخواهد به چنین تودهای بپیوندد یا نه. هر اقدامی برای ترک این تودهها ناپسند شمرده شده یا با تنبیه سختی روبهرو میشود، و خروج از آنها تحت شرایط کاملاً ویژهای صورت میگیرد. اینکه چرا این اشکال جامعهپذیری اینچنین به پاسداری خاص نیاز دارند در حال حاضر دغدغهٔ ما نیست. آنچه برای ما جالب توجه است این واقعیت است که در این تودههای با سازماندهی مستحکم، که اینچنین در برابر فروپاشی محافظت میشوند، شرایطی بهوضوح دیده میشوند که در سایر جاها از نظر بسیار پنهانترند. اگرچه این دو از سایر جهات با هم بهشدت متفاوتاند، هم کلیسا (بهنفع ماست که کلیسای کاتولیک الگویمان باشد) و هم ارتش را این توهم سامان میدهد که رهبری والامقام وجود دارد (در کلیسای کاتولیک، مسیح؛ در ارتش، فرمانده) که با عشقی یکسان به تکتک افراد توده عشق میورزد. همهچیز به این توهم بستگی دارد. چنانچه این توهم از بین برود، کلیسا و ارتش، هر دو، تا جایی که اجبارهای بیرونی مختص آنها اجازه دهد، بهسرعت فرومیپاشند. در مورد مسیح این عشق یکسان آشکارا بیان شده است. «هر آنچه به یکی از این برادران کوچکترین من کردید به من کردهاید.» مسیح برای افراد درون تودهٔ مؤمنان حکم برادر بزرگتر رئوف را دارد؛ او برای آنان حکم پدر را دارد. هر آنچه از فرد خواسته میشود از همین عشق مسیح منتج میشود. رگههایی از دموکراسی در کلیسا وجود دارد، دقیقاً ازآنرو که از چشم مسیح همه برابرند، همه سهم یکسانی از عشق مسیح دارند. بیسبب نیست که شباهت میان اجتماع مسیحی و خانواده همواره گوشزد میشود، و اگر مؤمنان یکدیگر را برادر دینی خطاب میکنند، منظور آنها برادری از طریق عشقی است که مسیح به همهٔ آنها دارد. هیچ شکی در این مورد وجود ندارد: آنچه افراد را به مسیح پیوند میدهد همان چیزی است که افراد را به یکدیگر پیوند میدهد. در مورد ارتش هم همینگونه است: فرمانده پدری است که به همهٔ سربازانش به یک اندازه عشق میورزد، و این همان چیزی است که آنها را با هم همقطار میکند. ارتش تفاوتی ساختاری با کلیسا دارد و آن این است که ارتش متشکل است از هرمی سلسلهمراتبی از این تودهها. هر سروانی فرمانده و پدر یگان خود است، همان وضعی که هر گروهبان در قبال دستهٔ خود دارد. مسلم است که سلسلهمراتب مشابهی در کلیسا نیز شکل گرفته است، اما از آنجا که تصور بر این است که مسیح در قیاس با فرمانده عشق و علاقهٔ وسیعتری به افراد دارد، این سلسلهمراتب در کلیسا نقش «اقتصادی» یکسانی ایفا نمیکند.»
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir