کتاب خاطرات یک ابله سیاسی؛ زندگی عادی در بلگراد نوشتهی یاسمینا تشانویچ، تصویری دستاول و شخصی از روزگار جنگ و ویرانی در صربستانِ دههی 90 میلادی است؛ زمانی که صربها بهعنوان عاملان جنایت در جنگهای بالکان شناخته میشدند و در عین حال، خودشان هم قربانی بمباران ناتو و حکومت فاشیستی داخلی بودند. نویسنده، با زبانی طعنهزن و صریح، نقش حاکمان و سیاستمداران را در خلق این فاجعه نشان میدهد و از دل زندگی روزمرهاش، پرسشهایی بنیادین درباره وطن، هویت، مسئولیت و بقا پیش میکشد. این کتاب نه فقط گزارشی از جنگ، بلکه فریادی علیه تحریف تاریخ و نادیدهگرفتن انسانها در میانهی سیاست و قدرت است.
کتاب مجموعهای از یادداشتهای روزانهی یاسمینا تشانویچ است که در جریان جنگ کوزوو و بمباران بلگراد توسط ناتو نوشته شدهاند. او با نگاهی تیزبین و بیتعارف، از وضعیتی مینویسد که در آن، مردم عادی اسیر جنایات دولت خودشان و قربانی بمباران کشورهای خارجیاند. تشانویچ در توصیف سخنرانی رئیسجمهور صربستان، از لحن پدرانه و عوامفریبانهاش مینویسد و به طعنه میگوید که «از سر دلسوزی، پدرمان را درمیآورد».
این روزنوشتها نه تحلیل سیاسیاند و نه نوستالژی جنگ؛ بلکه روایت زن صربی است که نمیداند فردا زنده خواهد بود یا نه، که دغدغهاش نه ملت بزرگ صرب، بلکه فقط یک زندگی عادی است؛ ظرف شستن، بیدارشدن با صدای آژیر، و فکر به اینکه نکند این آخرینبار باشد که در خانهی خودش غذا میخورد.
در دل کتاب، طنز تلخی نهفته که هم فاشیسم داخلی را نشانه میگیرد و هم ماشین جنگی خارجی را. تشانویچ با لحنی انسانی و پر از تردید، از بیمعنایی برساختههای سیاسی میگوید، از اینکه چطور تصویر یک ملت را با سیاستمدارانش یکی میکنند. او بیپروا نام میلوشویچ و پاولیچ را کنار هم میآورد، و نشان میدهد جنایت، ملیت نمیشناسد و قربانی، میتواند صرب باشد یا بوسنیایی یا آلبانیایی.
خاطرات یک ابله سیاسی برای همهی کسانیست که دغدغهی حقیقت دارند؛ خوانندگانی که به دنبال شناخت تجربهی انسانی در دل سیاست و جنگاند، نه فقط از زاویهی رسانهها و تاریخ رسمی. این کتاب برای علاقهمندان به ادبیات جنگ، سیاستزدایی از تجربههای انسانی، و روایتهای شخصی از تاریخ معاصر بسیار خواندنی است. همچنین، پژوهشگران حوزهی مطالعات بالکان، جنگ یوگسلاوی، و فاشیسم میتوانند از این کتاب بهعنوان منبعی دقیق و درعینحال صمیمی بهره ببرند. اما شاید مهمتر از همه، خاطرات یک ابله سیاسی برای هر کسیست که در دنیایی پر از سروصدا و شعار، دنبال صدایی واقعی، انسانی و بیواسطه میگردد.
دیشب در پناهگاه خوابیدیم، سه بزرگسال، پنج کودک و دو سگ. در واقع خانهای شخصی با یک سرداب امن است، بغل همان ایستگاه مترو که شب اول بمباران در آن خوابیدیم. طبق گزارش سیانان، بنا بود مرکز بلگراد بمباران شود، اما نشد. پس باز هم منتظر میمانیم. سیانان میگفت سه رزمندهی آمریکایی به اسارت ارتش یوگسلاوی درآمدهاند. چه جنگ کثیفی. مردم وحشتزده در زیرزمینها، سربازان زخمی در تلویزیون، پناهجویان آلبانیایی که در برابر دوربین اشک میریزند و چیزهایی میگویند که هیچ انسانی هرگز نباید مجبور به گفتنشان باشد، بهخصوص توی تلویزیون. دارند کرامت انسانی همهی ما را زیر سؤال میبرند.
دوستم، یک یوگسلاو آلبانیایی صرب، از نیویورک زنگ زد. میگوید خواب و بیداریاش با ساعت اروپاست. میگویم کاش پیش تو بودم. خواب و بیداری ما با ساعت آمریکاست، شبها بیداریم و روزها چرت میزنیم. انگار همزمان در دو منطقهی زمانی زندگی میکنیم.
تازگی متوجه شدهام که هر روز دم غروب دستهایم بیاختیار میلرزند. این رعشه چند ساعت طول میکشد. شنیدهام که زنان دیگری هم دچار همین عارضه شدهاند. دلیلش ترس از بمباران بعد از تاریک شدن هواست. واکنش مردان متفاوت است. آنها فریاد میزنند و دربارهی مرگ و زندگی بحث میکنند. ما از مرگ مردها بیشتر از مرگ خودمان میترسیم. گاهیوقتها تصاویری از خشونت علیه بچههایم به ذهنم هجوم میآورند، فقط در این لحظات است که از وحشت قالب تهی میکنم. اگر بلایی سرشان بیاید، ترجیح میدهم خودم را بکشم.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir