کتاب «جستارهایی درباره تکوین بیماریهای روانی» نوشته زیگموند فروید، مجموعهای از مقالات و مطالعات او درباره اختلالهای روانی به ویژه نِوروزها مانند هیستری و نِوروز وسواس است. این اثر برای کسانی که میخواهند با پایههای نظری روانکاوی و تحلیل بیماریهای روانی آشنا شوند، منبعی ارزشمند و راهگشا محسوب میشود. این کتاب به علاقهمندان روانکاوی و روانشناسی کمک میکند تا بفهمند چگونه فروید بیماریهای روانی را تحلیل کرد و نظریههایش درباره ریشهها و درمان آنها چگونه شکل گرفت و تغییر کرد. مطالعه آن برای پژوهشگران، دانشجویان و هر کسی که به عمق روان انسان و اختلالات روانی علاقه دارد، توصیه میشود.
این کتاب تصویری جامع از تحولات نظری فروید در زمینه ریشهها، پیدایش، دستهبندی و درمان بیماریهای روانی ارائه میدهد. فروید در این جستارها نشان میدهد که چگونه از دیدگاه روانکاوی، بیماریهای روانی ناشی از امیال سرکوبشده و راندهشده به ناخودآگاه هستند که به شکل نِوروزها بروز میکنند. او همچنین مسیر تحول نظری خود را از عصبشناسی به روانکاوی ترسیم میکند و نقش مهم زبان و ناخودآگاه را در فهم این بیماریها برجسته میسازد. مطالب کتاب شامل تحلیلهای بالینی، بررسی مکانیسمهای دفاعی، نقش تروما و تجربیات کودکی و همچنین تغییرات نظری فروید در طول زمان است. گام مهمی که در ابتدا فروید را از حدود نظریههای شارکو، ژانه و بروئر فراتر میبرد، نوعی جهش تفسیری است که بهجای بسندهکردن به امور رؤیتشده و قرائتشان، آنها را نشانههایی از اموری رؤیتناپذیر تلقی میکند و در عین حال، به برداشت بیسابقهای از نقش زبان در رؤیتپذیرکردن این امور قائل است. در واقع یکی از ریشههای پیدایش روانکاوی به رویکرد مشخصی نسبت به دادههای بصری و زبانی برمیگردد که بهتدریج خط تمایز قاطعی را میان فروید و دیگر عصبشناسان اواخر قرن نوزدهم و مهمتر از همه شارکو ترسیم کرد. جستارهای گردآوریشده در این کتاب، شامل طیف متنوع اما پیوستهای از مطالعات فروید دربارهٔ نِوروزها و بهطور عمده هیستری و نِوروز وسواس است که از خِلال آنها میتوان از تحولات صورتگرفته در رویکرد فروید نسبت به اختلالهای روانی، ریشهها و چگونگی پیدایش آنها، نحوهٔ دستهبندی و شیوهٔ درمانشان تصوری پیدا کرد.
دانشجویان، پژوهشگران و علاقهمندان روانشناسی و روانکاوی که میخواهند با ریشهها، مکانیسمها و روند شکلگیری بیماریهای روانی مانند هیستری و وسواس از دیدگاه فروید آشنا شوند. روانشناسان، روانکاوان و درمانگران که میخواهند درک عمیقتری از نظریههای فروید درباره اختلالات روانی و نحوه درمان آنها پیدا کنند و با تحولات تاریخی و بالینی روانکاوی آشنا شوند. کسانی که به مطالعات بالینی و نظری روانکاوی علاقه دارند و میخواهند بفهمند چگونه فروید ناخودآگاه، سرکوب، و تعارضهای روانی را در شکلگیری بیماریهای روانی تحلیل کرده است. خوانندگان جدی و حرفهای که آماده مواجهه با متونی تخصصی و تحلیلی درباره روان انسان و بیماریهای روانی هستند. همچنین این کتاب برای کسانی که میخواهند تصویری جامع از مسیر تحول نظری فروید در زمینه روانکاوی و بیماریهای روانی داشته باشند، بسیار مفید است. «جستارهایی درباره تکوین بیماریهای روانی» منبعی ارزشمند برای فهم عمیقتر نظریههای روانکاوی درباره اختلالات روانی و کاربردهای بالینی آن است و مطالعه آن به دانشجویان و متخصصان حوزه روانشناسی و روانکاوی توصیه میشود.
«با اینهمه، این نمونهٔ آخر وجود پیچیدگی بیشتری را به ما گوشزد میکند. چیزی حدود بیش از هجده ماه بعد از نگارش مقالهٔ حاضر، فروید پارهنوشتهٔ نظرگیری را که به «طرح یک روانشناسی علمی» (یا پروژه) معروف است و پیشتر به آن اشاره شد، برای فلیس فرستاد. در اینجا برای اولین و آخرین بار فرضیهٔ نیروگذاری روانی بهتفصیل موضوع بحث قرار گرفته است. این بحث مفصل بهوضوح چیزی را روشن میکند که خیلی راحت به دست فراموشی سپرده شده است. ظاهراً فروید در کل این دوره، چنین فرایندهای نیروگذاریای را وقایعی مادی در نظر میگرفته است. در «طرح یک روانشناسی علمی» دو فرض پایهای مطرح شدهاند. اولین فرض مؤید درستیِ این کشف متأخر در حوزهٔ بافتشناسی بود که سیستم عصبی از زنجیرهٔ نورونها تشکیل شده است؛ دومین فرض نیز متضمن این ایده بود که تحریکشدگی نورونها را باید همچون «یک کمیّت» تلقی کرد «که در معرض قوانین عامِ حرکت است». با تلفیق این دو فرض «به این ایده میرسیم که یک نورونِ «نیروگذاریشده» از کمیّت مشخصی پر شده، هرچند در دیگر مواقع احتمالاً خالی است» («طرح یک روانشناسی علمی»، بخش اول، قسمت دوم). ولی با آنکه نیروگذاری روانی به این ترتیب عمدتاً بهمنزلهٔ یک رویداد عصبشناسانه تعریف میشد، وضع به این سادگیها نبود. تا همین اواخر علایق فروید متمرکز بر حوزهٔ عصبشناسی بود، و حالا که تفکراتش هرچه بیشتر معطوف به روانشناسی میشد، طبیعتاً اولین قدمش آن بود که میان این دو حوزهٔ علاقهاش مصالحهای ایجاد کند. او بر این باور بود که امور واقعِ روانشناسی را میشود بر حسب مؤلفههای عصبشناسی بیان کرد و کوششهایش در این راستا دقیقاً در همین «طرح یک روانشناسی علمی» به منتهادرجه رسید. این تلاش با شکست مواجه شد؛ «طرح یک روانشناسی علمی» را کنار گذاشت؛ و طی سالهای بعد، البته جز در پیوند با مسئلهٔ «نِوروزهای بالفعل»، چندان مباحث بیشتری در رابطه با مبنای عصبشناسانهٔ رویدادهای روانشناختی از او شنیده نشد. با این حال این پاپسکشیدن (از عصبشناسی) متضمن یک انقلاب همهجانبه نبود. بیتردید واقعیت آن بود که فرمولبندیها و فرضیههایی که فروید در قالب مؤلفههای عصبشناسانه مطرح کرده بود، عملاً با گوشهٔ چشمی به رویدادهای روانشناختی ساخته شده بودند، و هنگامی که نوبت به کنارگذاشتن عصبشناسی رسید، معلوم شد که بخش عمدهٔ این مفاد و محتوای نظری را میشود طوری فهمید که برای پدیدههای کاملاً ذهنی مصداق داشته باشد، و به واقع نیز مصداقداشتنِ آن در مورد پدیدههای ذهنی پشتوانهٔ منطقی بیشتری داشت.»
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir