کتاب «وای بر مغلوب» اثر غلامحسین ساعدی، یک نمایشنامه است. این اثر در سه پرده به اجرا درمیآید و شخصیتهای اصلی آن عبارتند از خانم، سکینه، خدیجه، سودابه، سوسن و پسر عمو. نمایشنامه با حضور خانم آغاز میشود که پس از مرگ همسرش به اطرافیان خود مشکوک شده است. او احساس میکند که بچههای محل میخواهند او را اذیت کنند و تصمیم میگیرد با سنگ به آنها حمله کند. این داستان به نقد شرایط روانی و اجتماعی یک پیرزن تنها میپردازد که در جامعهای بیتوجه و بیمهربان زندگی میکند. ساعدی در این نمایشنامه از سبک خاص خود استفاده کرده است که شامل ترکیب کابوس و واقعیت است. این سبک به آثار او یک فضای وهمناک میدهد و به خواننده کمک میکند تا به عمق دردهای روانشناختی شخصیتها پی ببرد. «وای بر مغلوب» به عنوان یکی از آثار مهم ساعدی، نشاندهنده توانمندی او در به تصویر کشیدن شرایط روانشناختی و اجتماعی است. این نمایشنامه برای علاقمندان به ادبیات و تئاتر ایرانی بسیار جذاب است. این کتاب را میتوان به علاقهمندان به ادبیات و تئاتر، پژوهشگران ادبیات معاصر ایران و کسانی که به زندگی و آثار غلامحسین ساعدی علاقه دارند توصیه کرد.
علاقهمندان به ادبیات روانشناختی: این کتاب به نقد شرایط روانی یک پیرزن تنها میپردازد و برای کسانی که به ادبیات روانشناختی علاقه دارند، بسیار جذاب خواهد بود. پژوهشگران ادبیات معاصر ایران: «وای بر مغلوب» به عنوان بخشی از تاریخ ادبیات معاصر ایران شناخته میشود و برای علاقهمندان به ادبیات این دوره مفید است. کسانی که به زندگی و آثار غلامحسین ساعدی علاقه دارند: این کتاب یک نگاه عمیق به شخصیت و سبک نوشتاری ساعدی ارائه میدهد و برای کسانی که به زندگی و آثار او علاقه دارند، بسیار ارزشمند است. علاقهمندان به تئاتر و نمایشنامه: این کتاب به عنوان یک نمایشنامه نوشته شده است و برای علاقهمندان به تئاتر و نمایشنامه ایرانی بسیار جذاب خواهد بود. کسانی که به نقد اجتماعی و فرهنگی علاقه دارند: ساعدی در این کتاب به نقد شرایط اجتماعی و فرهنگی میپردازد و برای کسانی که به نقد اجتماعی و فرهنگی علاقه دارند، مفید خواهد بود.
براتون بگم که… خب دیگه… منیه آدم عجیب و غریبی هستم. هیچوقت از خودم سردر نمیآرم، یه دفه بیخودی متوجه شدم که بیست و هشت سالمه، البته این اشکالی نداره، آدم نباید غصه این چیزا رو بخوره، آدم باید خودش باشه، مثلاً من که سرم همیشه تو لاک خودمه، کاری به کار دنیا و مردم دنیا ندارم، خوش ندارم با همه نشست و برخاست بکنم. آدمای راحت و خوب را دوست دارم، آدمای ناراحت و بد را دوست ندارم. از طبقه گدا گشنه بدم میآد، همه شون پر مدعان، مثل این که از همه چیز دنیا سردرمیارن، همه شون حسود و خودخورن، خیالاتی ان. اما آدمای مرفه، جالب ترن. خیالشون راحته، غصه هیچ چیز و نمیخورن. ادب سرشون میشه…
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir