کتاب عزاداران بیل نوشته غلامحسین ساعدی، مجموعهای از هشت داستان کوتاه است که به زندگی مردم روستایی در یک دهکده به نام بیل میپردازد. این داستانها به ظاهر مستقل از هم هستند، اما شخصیتها و مکانها در آنها تکرار میشوند و به هم مرتبط هستند. کتاب به فقر، فلاکت، و خرافات در این روستا اشاره دارد و از رئالیسم جادویی برای توصیف شرایط سخت زندگی مردم استفاده میکند. ساعدی در این اثر از رئالیسم جادویی استفاده کرده است. این سبک به مخلوط شدن واقعیت و عناصر ماورایی اشاره دارد و به ایجاد فضایی مرموز و غریب کمک میکند. داستانها به زندگی مردمان روستایی میپردازند که در فقر و خرافات به سر میبرند. آنها به جادو و خرافه برای درمان بیماریها و مشکلات خود متکی هستند. مرگ و اندوه از عناصر مشترک در تمام داستانها هستند. این عناصر به ایجاد فضایی تاریک و تلخ کمک میکنند. شخصیتهای داستانها تکرار میشوند و در هر قصه خط داستانی خاصی دارند. این تکرار به ایجاد یک پازل از زندگی مردم روستا کمک میکند.
علاقهمندان به ادبیات معاصر ایران: این کتاب یکی از مهمترین آثار ادبیات معاصر ایران است و به شرایط اجتماعی و سیاسی آن دوره میپردازد. بنابراین، برای کسانی که به ادبیات معاصر ایران علاقه دارند، مناسب است. علاقهمندان به رئالیسم جادویی: ساعدی در این اثر از رئالیسم جادویی استفاده کرده است. برای علاقهمندان به این سبک ادبی، عزاداران بیل یک گزینه خوب است. کسانی که به داستانهای کوتاه علاقه دارند: این کتاب شامل هشت داستان کوتاه است که هر یک به موضوعی متفاوت میپردازد. برای کسانی که به داستانهای کوتاه علاقه دارند و وقت کافی برای خواندن رمانهای بلند ندارند، این کتاب گزینه خوبی است. علاقهمندان به نقد اجتماعی: عزاداران بیل به نقد شرایط اجتماعی و سیاسی ایران میپردازد و برای علاقهمندان به ادبیات اجتماعی و نقد اجتماعی مناسب است. علاقهمندان به غلامحسین ساعدی: برای کسانی که از آثار ساعدی لذت میبرند، عزاداران بیل یکی از مهمترین آثار او به شمار میآید.
ننه خانم جلو رفت و گفت: کار درس شد. سه نفر جوون میرن که سیب زمینی و آذوقه گیر بیارن. بقیه چه کار میکنن؟ بازم میرین گدایی؟ مشدی بابا گفت: چاره چیه ننه خانم؟ هر طوری شده باید شکمارو سیر بکنیم. ننه خانم گفت: نه فردا هیشکی از ده نمیره بیرون. از فردا عزاداری میکنیم: دخیل میبندیم، گریه میکنیم، نوحه میخونیم. شاید حضرت دلش رحم بیاد و مارو ببخشه و بلارو از بیل دور بکنه. ننه فاطمه درخت بید را نشان داد که تکههای کهنه از شاخههایش آویزان بود و با صدای گرفته گفت: میبینین؟ و شروع کرد به گریه، جارو را زد به آب تربت و بالا سر مردها تکان داد. اسلام با صدای بلند گفت: اغفرلنا یا رب العالمین مردها سر را انداختند پایین و زنهایی که بالای دیوار ردیف شده بودند دوباره پشت دیوار قایم شدن و صدای گریه هاشان بلند شد. ننه خانم گفت: تا عزاداری نشه، آقاها ما را نمیبخشن. ننه فاطمه گفت: من و ننه خانم میریم و همه ده را آب تربت میپاشیم و بعد علمها از علم خانه میآریم بیرون.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir