کتاب رضا خوردرو : روایتی از سرگذشت محمدرضا فاضلی دوست قسمتی از کتاب: -سلام حاج آقا! امام پاسخ می دهد و دستش را روی سر رضا می کشد؛ عین لمس سبزه های بهاری توسط نسیم شمال؛و می پرسد: -چشم تان چطور است؟ رضا خوردرو پاسخ می دهد: -تخلیه شده حاج آقا! امام همان دست را دوباره روی چشم و گونه های سبزه و کرکی رضا خوردرو می کشد؛رضا که انگاری مثل گل آدم به هنگام دمیدن روح،خشک و مسخ شده باشد،یک آن به یادش می آید این دومین باری است که کشش و نرمی و سبکی و سایه آن دست پیر را از نزدیک درک و حس می کند؛ پس،خاطرش به روزهای زمستانی ولی معتدل سال 57 بازمی گردد..