کتاب گیس دراز و ریش دراز واقعیتهای اجتماعی لازم نیست که خیلی رک و راست مطرح شود. گاهی میتوان خیلی زیرکانه درد و رنج را نشان داد و واقعیتها را برجسته کرد، بدون این که مشکلی پیش بیاید مثل داستان گیسدراز و ریشدراز. گیسدراز سردش بود و ریشدراز گرمش بود. یکیشان گرسنه بود یکیشان تشنه. آنها توی پارک زیر یک نیمکت بودند. گرمای تابستان همه را کلافه کرده بود. دو تا آدم گرمازده نشستند روی نیمکت. یکیشان صدای گندهای داشت و دیگری صدایش نازک بود. آنها از جلسه نقد کتاب سخن گفتند. صداکلفت صدانازک را دل و جرأت میبخشید که فردا در جلسة نقد کتاب چه جوری کتابی را که نخوانده به نقد بکشد. بعد آنها دو جلد کتاب را که اضافی آورده بودند روی نیمکت گذاشتند و رفتند. گیسدراز و ریشدراز مجموعه سی داستان است که داستان اول عنوان کتاب هم هست. دیگر داستانها عبارتند از: کدخدا، پایان مأموریت، کشیک، تنگلیها، هاونهای سنگی، سرباز چشمآبی، عاشورا در موصل، مترسک، ژژر، نورد، مصادره، صعود، آجر بهمنی، تپالهتپان، کهکشان، شیرین، خاله خاور که آمد، پسلرزه، صبح کویر، چشمهای سفید مادر، قمقمه، شهرخدا، عمو، حلیمه، گل شقایق، پروژة دوم، یک قدم جدی، جوجة کلاغ سیاه، و خندة سایه.