کتاب یادداشتهای سوسنگرد شاید ثبت خاطرات روزانه آن هم در دنیای امروز و زندگیهای پر دغدغه ما خیلی متداول نباشد، اما قبلترها رواج بیشتری داشت و بسیاری این کار را انجام میدادند. از دوران جنگ تحمیلی هم مجموعه یادداشتهایی به جا مانده که یا آزادگان به صورت مخفیانه در ایام اسارت خود نوشتهاند و یا برخی رزمندگان و شهدا دست به ثبت لحظات جنگ زدهاند و آنها را به این شکل حفظ کردهاند. یکی از این رزمندگان، شهید غلامرضا صادقزاده است که با انفجار چاشنی مین به شهادت رسیده است. در یاداشتهای این شهید، به لحظاتی برمیخوریم که ما را مستقیم به جبهههای مقدس جنگ میبرد و ناخواسته با تمام شخصیتها و اتفاقاتی که بیان میکند، همذاتپنداری میکنیم. حوادث ذکر شده در کتاب ما را به روزهای تلخ و شیرین دفاع مقدس میبرد و نشان از رادمردیها، فداکاریها و شهامت مردانی خدایی دارد. کتاب با زندگینامه و وصیتنامه شهید آغاز میشود. در ادامه هم یادداشتهای او قرار دارد. شهید صادقزاده با نثری روان و نرم همه اتفاقات را با ساعت دقیق و محل وقوعشان تعریف میکند. او که بیشتر لحظات در حال خنثی کردن مین است، روحیهای بسیار شاعرانه و لطیف دارد و لابلای یادداشتهایش به فراخور موضوع شعرهایی را هم آورده است. قسمتی از کتاب:در یکی از شبهای هفته پیش خوابی دیدم که از هر جهتی برایم جالب بود. البته مفهومش را نفهمیدم. در خواب فهیم را دیدم که باهم در جبهه بودیم. اتفاقاً فهیم شهید شد؛ بر اثر ترکش خمپاره که خیلی برایم سنگین بود. ولی نمیدانم چطور تا تهران بردمش. همین جا بود که از خواب پریدم. ان شاءالله هرچه خدا مشیت خود قرار داده باشد آن خواهد شد. از یک جهت غصه خوردم که چرا من با او نرفتم و دلم میسوخت. صفحه 55