کتاب درخت ارغوان -نامههایی از پراگ کتابها آن موقعها که وسیله تفنن دم دستی دیگری مخصوصا از این وسایل تصویری (به قولی آدامس چشم!) در دسترس نبود، دریچههای روشن جهانی فراخ و جادویی بودند و وسیله پرواز یا گریز، و به خصوص آن چند تا کتاب معدود سراسر عمر که واقعا در تمامی راه زندگی دست از سر آدمی بر نمیدارند و به حسب تعریف جزو آثاری هستند که هر از چند وقت یک بار آدم را باز مجبور به خواندن خودشان میکنند، مثل نازنینی که آدمیزاده برای تازهکردن جاناش گاه به گاه لازم دارد که به سراغش بشتابد برای نرم کردن زمختیهای زندگی اطراف و تسلی و جبران و یا هرچیزی..... ?کتاب از زبان نویسنده: نمیدانم، چندتایی نامه/نوشته است برگرفته شده از بین تل عظیم نامههایی که در این سالهای«دور ماندن از اصل»، خطاب به دوستان پراکنده بر عرصه این سیاره نوشته شده. بعضیها را فرستادهایم و بعضیها هم پیش خود آدم مانده، که از صورت نامه خارج شده بودهاند. در نهایت شاید، مثل خودنامهنویسی در اغلب اشکالاش، «با خودگفتوگویی» است. حرفهای درونی آدمی در گذر بر زمینههایی نامألوف، که هر چند بسیار برازنده و زیبا (به قول یک نویسنده این سرزمین)، «دل آدم در آن نیست، چون که خیلی دیر به این ساحل افتاده است...». گفت(همان آقای نویسنده) «کسانی که ازشان بر میآید، عمل میکنند و آنهایی که ازشان بر نمیآید(و از این بابت رنج میبرند) مینویسند...».