کتاب بابای پرنده ی من و لیزی همانطور که بابا پرها را نشانش میداد، لبخند زد و همراه بابا از زیبایی پرها و بالها ذوق کرد. بابایش همیشه با هوشمندی از دستهایش استفاده میکرد. همیشه میتوانست چیزهای مختلفی بسازد؛ مثل خانهی عروسکها که برای جشن تولد پنج سالگیاش ساخت و عروسکهای خیمه شببازی و اتاقک نمایش که در کریسمس شش سالگیاش درست کرد. و تاب توی باغچه و خانهی کوچولوی بازی که مثل کلبهی قصههای پریان بود و خانهای که با کتابها و عروسکها ساخت. ولی این بالها چیز تازهای بود، چیزی عجیب و غریب؛ چیزی بینظیر و فوق العاده. برشی از کتاب/ صفحه42 لیزی مادرش را از دست داده و از پدرش مراقبت میکند. در شهر مسابقهی انسانهای پرنده برگزار میشود. پدر بالهایی را که خودش ساخته، پشتش آویزان میکند و دستهایش را مثل بال پرندگان تکان میدهد. عمه دورین با شرکت بابا در این مسابقه مخالف است. لیزی از بابا حمایت میکند و خودش هم در مسابقه شرکت میکند. آیا این پدر و دختر در مسابقه پیروز خواهند شد؟ بابای پرنده من، داستان شگفتانگیزی است که با الهام از پرواز پرندگان رابطهی زیبای یک پدر و دخترش را در پروازی فانتزی به تصویر میکشد.