کتاب عزیمت به تهران : چرا آمریکا باید واقعیت جمهوری اسلامی ایران را بپذیرد «عزیمت به تهران» در سه بخش تنظیم شده است و هر کدام از بخشها زیربخشهایی را نیز دربردارد. بخش نخست «جمهوری اسلامی به عنوان بازیگری عقلایی» نام گرفته و شامل «کشوری انقلابی در جهانی پرمخاطره»، «عقلانیت، واقعگرایی و استراتژی کلان ایرانی» و «آمریکای درگیر» است. «جمهوری اسلامی به عنوان کشوری مشروع» نام بخش دوم کتاب است و «مذهب، انقلاب و ریشههای مشروعیت»، «یک رهبر و سه رییس جمهور» و «یک انتخابات جنجالی» زیربخشهای آن را دربرمیگیرد. خش سوم «جمهوری اسلامی به عنوان هدف آمریکا» نام دارد و افسانهها و افسانهسازان» ،«ایرانو چرخش آمریکا به سوی امپراطوری» و «مسیر تهران» زیربخشهای آن را شامل میشود. «پیگفتار ویراست 2014»، «یادداشتها»، «قدردانی»، «درباره نویسندگان»، «نمایه» و «نق قولهایی درباره کتاب» پایانبخش کتاب را تشکیل میدهند. آمریکا باید با ایران کنار بیاید، همانطور که با چین کنار آمد! سرآغاز کتاب با یادداشتی از محسن محمودی، مترجم کتاب همراه است. وی در این یادداشت با ارائه نکتههای مفید و موشکافانه زحمت مقدمهای مفصل را از دوش خود برمیدارد و میگوید: «حرف اصلی نویسندگان کتاب این است «آمریکا باید با ایران کنار بیاید، همانطور که روزگاری با چین کنار آمد»، چرا؟ چون برای حل معضلاتش در خاورمیانه و حتی در باقی جهان به ایران نیاز دارد. نویسندگان، سرمنشا مشکلات ایران و آمریکا را در خود ایالات متحده جستجو میکنند: در آمریکا دیدگاههای فاقد اطلاعات کافی و برنامهمحور بر مباحث مربوط به ایران حاکم بوده که در قالب افسانهای نیرومند دربارهی جمهوری اسلامی، سیاست خارجیاش، سیاست داخلیاش و شیوهای که ایالات متحده باید به آن بپردازد، ریشه دوانیده است.» هیلاری و فلینت میخواهند همان نقشی را برای ایران بازی کنند که زمانی کیسینجر برای چین بازی کرد. کیسینجر نیز در کتاب چین را با تفاوت در نگاه و سنتهای سیاسی دو کشور آغاز میکند. کیسینجر مینویسد: «آمریکا در 50 سال گذشته قدرت مسلط بوده، اما چینیها در تمام 2 هزار سال گذشته، کشوری سرآمد بودهاند و حرفی برای گفتن داشتهاند.» او معتقد است هر کشوری به لحاظ فلسفی تقدیری دارد، در امریکا به دلیل ریشههای پایدار و کهن مذهبیاش، به جای حس تقدیرگرایی همیشه نوعی حس استثناانگاری و برتریجویی وجود داشته است و مینویسد: «همین حس است که باعث میشود. ایالات متحده آمریکا همیشه احساس وظیفه کند که باید به هر ترتیبی ارزشهای خودش را خارج از مرزهای این کشور هم بسط دهد.» «عزیمت به تهران»، رویکردهای گوناگون ایران در سیاست خارجی، از جمله رویکردهای درونگرا و برونگرا را بررسی میکند و در بخشهایی از کتاب برای رسیدن مخاطب به درکی درستتر و کاملتر دست به دامان سنت و مذهب میشود و تفاوتهای ایران و آمریکا - و سیاستهایشان- را از منظری درونی بررسی میکند. مترجم در پیشگفتار کتاب مقاصد لورتها از عزیمت به تهران را به سه قسمت تقسیم میکند و میگوید: «اول، میخواهند نشان دهند که جمهوری اسلامی ایران، یک بازیگر ژئوپلتیک عقلایی است که طی سه دههی گذشته به مناسبتهای بیشماری تلاش کرده تا با ایالات متحده رابطه برقرار کند. دوم، ادعا میکنند که جمهوری اسلامی نه تنها دولتی مشروع است بلکه عمدهی انتقاداتی که متوجه حکومت ایران است، اشتباهاند. سوم، تاکید میکنند که سیاست خارجی تهاجمی ایالات متحده در قبال ایران در سنت گسترش امپریالیستی در سراسر جهان ریشه دارد. باید از منظری واقعگرایانه به کتاب نگاه کرد نویسندگان یکسره ایالات متحده را مقصر میدانند و معتقدند که این کشور باید پیقدم شود و عادیسازی رابطه را در پیش بگیرد. مطالب کتاب «عزیمت به تهران» نشان میدهد تا زمانی که سیاستگذاران آمریکایی تصور کنند قادر به انزوا، منکوب یا صرفا انتظار کشیدن سقوط جمهوری اسلامی هستند، نمیتوانند بنبست موجود در رابطه با حکومت ایران را حل کنند. در عوض، یک دولت آمریکایی دوراندیش باید جمهوری اسلامی را به مثابه یک شریک استراتژیک، جدی گرفته و بر سر توافقی جامع مذاکره کند که تمامی مسائل حل نشده بین دو کشور را دربرگیرد. محمودی دیدگاهش درباره کتاب را اینگونه بیان میکند: «بنابراین، باید از منظری واقعگرایانه به کتاب نگاه کرد. به عبارت دیگر، این کتاب برای آمریکاییهای عمدتا کماطلاع از اوضاع خاورمیانه، به ویژه ایران، نوشته شده است. در نتیجه، نویسندگان از سکوی منافع ملی ایالات متحده به خاورمیانه نگاه میکنند و فرضشان بر این است که عادیسازی رابطه با ایران میتواند به حل معضلات آمریکا در این منطقه کمک کند. بنابراین، «عزیمت به تهران» بیشتر از آنکه کتابی همدلانه با جمهوری اسلامی باشد، بنیادی استراتژیک برای منافع آمریکاست.» روایت زیادی همدلانه سرمنشا سوتفاهمات بسیاری است مترجم کتاب معتقد است: «نویسندگان هیچ نگاه انتقادی به ایران ندارند و همین روایت زیادی همدلانه سرمنشا سوتفاهمات بسیاری بوده است. این روایتهای همدلانه به طور گسترده تضادها و ترکهای جامعه ایران را نادیده میگیرد و خصوصا چشمش را بر مسایل حاکم بر آن میبندد. داوری آنها پیرامون برخی از شخصیتها منصفانه نیست و گاهی برای ادعای خود منبعی ذکر نمیکنند، یا منبعی دستهچندم ارائه میدهند و یا گاهی فقط از یک منبع خاصِ وابسته به یک جریان سیاسی خاص نقل قول میکنند. در ترجمه کتاب نیز سعی شده که سبک ساده و صریح کتاب رعایت شود و در برگردان سخن آنها دخل و تصرفی صورت نگرفته تا خواننده به طور مستقیم ارزیابی خویش را انجام دهد.»