کتاب جشن پتو - خاطرات طنز دوران دفاع مقدس در بخشی از متن این کتاب آمده است : "قرار گذاشتیم بودیم هر شب یکی از بچه های چادر رو در مراسم "جشن پتو" بزنیم.یه روز گفتیم:ما چرا خودمون رو می زنیم؟ واسه همین قرار شد یکی بره بیرون و اولین کسی رو که دید بکشونه توی چادر،به همین خاطر یکی از بچه ها رفت بیرون و بعد از مدتی با یه حاج آقا اومد داخل. اول جا خوردیم.ولی خب دیگه نمی شد کاریش کرد. گفتم:"حاج آقا بچه ها یه سوال دارن." گفت: بفرمایید و... یه مدت گذشت. داشتم از کنار یه چادر رد می شدم که یهو یکی صدام زد،تا به خودم اومدم،هفت هشت تا حاج آقا ریختن سرم و یه جشن پتوی حسابی...."
عالی بود