کتاب مردگان جزیره ی موریس بخشی از کتاب "مردگان جزیره موریس" : از روی صندلی راحتی بلند شد. رفت جلو نردهی چوبی، کنار ستون گرد و سفید ایوان ایستاد و با تعجب به صدای آواز اپرایی گوش داد که حدس میزد خوانندهاش باید میان درختان اکالیپتوس باشد. به ایزدی، که از پلههای ایوان بالا میآمد، گفت: «این صدای لعنتی را خفه کن!» ایزدی، نرسیده به پلهی آخر، برگشت. «شاه تبعیدی با مردگان و حسرتهایش زندگی میکند.» ...