کتاب «مروارید» رمانی کوتاه از جان اشتاینبک است که برای اولین بار در سال 1947 منتشر شد. داستان درباره خانوادهای فقیر از بومیان مکزیک است که در کنار ساحل زندگی میکنند. شخصیت اصلی، کینو، صیادی است که پس از گزش عقرب از فرزندش کویوتیتو، به دنبال درمان او میرود اما پزشک به خاطر فقر خانواده حاضر به درمان نمیشود. در جستجوی راهی برای تأمین هزینه درمان، کینو بزرگترین مروارید دنیا را پیدا میکند و امیدوار است این مروارید زندگی خانوادهاش را تغییر داده و آنها را به خوشبختی برساند. اما این مروارید نه تنها سعادت نمیآورد بلکه باعث تباهی و نابودی آنها میشود. این رمان نمادی از فقر، طمع، بیعدالتی اجتماعی و تقابل خیر و شر است و از منظر ادبیات ناتورالیسم به بررسی خصومت طبیعت و جامعه با انسان میپردازد. جان اشتاینبک با داستانسرایی هنرمندانه، واقعیتهای اجتماعی و انسانی را به تصویر میکشد و نقدی بر بیعدالتیها و استثمار طبقات محروم ارائه میدهد. کتاب «مروارید» به دلیل زبان ساده، موضوع انسانی و پیامهای عمیق اجتماعی، یکی از آثار برجسته اشتاینبک به شمار میآید و ترجمههای متعددی به فارسی دارد که از جمله ترجمه محسن سلیمانی از نشر افق خواندنی است.
موضوع اصلی کتاب حول محور تأثیر ثروت و طمع در زندگی انسانها و همچنین ظلم و ستم اجتماعی است که چگونه میتواند زندگی افراد را دگرگون کند و سرنوشت آنها را تحت تأثیر قرار دهد. این رمان نمونهای از ادبیات ناتورالیسم است که به تصویر کشیدن خصومت طبیعت و جامعه با انسان میپردازد. در مجموع، «مروارید» داستانی است درباره مبارزه انسان با سرنوشت، تأثیرات مخرب طمع و بیعدالتیهای اجتماعی که به شکلی تمثیلی و عمیق به این موضوعات میپردازد. در داستان «مروارید» نابرابری و طمع بهصورت ملموس و تأثیرگذار به نمایش درآمدهاند: نمایش نابرابری اجتماعی: خانواده کینو، شخصیت اصلی داستان، از طبقه فقیر جامعه است که حتی برای درمان فرزندش با مشکلات جدی مواجه میشود؛ پزشک حاضر به درمان فرزند او نیست چون توان مالی ندارد. این وضعیت نشاندهنده تبعیض و نابرابری عمیق در دسترسی به خدمات و امکانات است که زندگی افراد فقیر را سختتر میکند. طمع و تأثیر مخرب آن: پیدا کردن مروارید بزرگ، که نمادی از ثروت و فرصت است، ابتدا امید و آرزو را در دل خانواده کینو زنده میکند، اما به تدریج طمع و حرص اطرافیان و خود کینو باعث میشود که زندگی آنها به سمت نابودی و تباهی برود. طمع به ثروت، باعث ایجاد کشمکش، خیانت و خشونت میشود و نشان میدهد که چگونه این میل افراطی میتواند روابط انسانی و اخلاق را تخریب کند. کشمکشهای داستانی: طمع و نابرابری به عنوان نیروهای محرک کشمکش در داستان عمل میکنند. شخصیتها درگیر جدال با یکدیگر و با جامعهای هستند که بر اساس نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی شکل گرفته است. این کشمکشها تنش و تعلیق داستان را افزایش میدهند و خواننده را به دنبال کردن سرنوشت شخصیتها ترغیب میکنند. تأثیر محیط اجتماعی بر شخصیتها: شخصیت کینو و خانوادهاش تحت تأثیر محیط نابرابر و شرایط سخت زندگی قرار دارند و این محیط باعث تغییر رفتارها و تصمیمات آنها میشود. این تأثیر محیطی، که ناشی از نابرابری و طمع جامعه است، به صورت ملموس در داستان نشان داده شده است. در مجموع، داستان «مروارید» با تمرکز بر نابرابری اجتماعی و طمع، نقدی عمیق به ساختارهای اجتماعی ناعادلانه و پیامدهای مخرب حرص و طمع ارائه میدهد که هم در سطح فردی و هم در سطح جمعی تأثیرگذار است.
خواندن کتاب «هفت حکایت از بچهها و حضرت علی (ع)» به ویژه به کودکان بالای پنج سال توصیه میشود، زیرا این کتاب با زبان ساده و داستانهای کوتاه، رفتار مهربانانه و محبتآمیز حضرت علی (ع) با کودکان را به تصویر میکشد. همچنین این کتاب برای نوجوانان علاقهمند به داستانهای اخلاقی و دینی مناسب است. علاوه بر کودکان و نوجوانان، والدین، مربیان و معلمان نیز میتوانند از این کتاب به عنوان منبعی تربیتی و آموزشی برای آموزش ارزشهای اخلاقی و دینی به کودکان بهره ببرند. بنابراین، مخاطبان اصلی این کتاب عبارتند از: کودکان بالای پنج سال، نوجوانان علاقهمند به داستانهای اخلاقی و دینی، والدین، مربیان و معلمان کودک و کسانی که به دنبال داستانهای کوتاه و آموزنده درباره رفتار حضرت علی (ع) با کودکان هستند. این کتاب با تصویرگری جذاب و داستانهایی دلنشین، فضایی شاد و آموزنده برای کودکان فراهم میکند.
کینو خونِ گرمی را که از پیشانیاش جاری بود حس میکرد و صدایِ خوانا را که وحشتزده فریاد میزد: «کینو! کینو!» میشنید؛ اما آرامش به همان سرعتِ خشم، بر وجودش غالب شد و گفت: «حالم خوب است. رفت.» سپس کورمالکورمال سر جایش روی حصیر برگشت. خوانا سراغ آتش رفت. خاکسترها را از روی نیمسوزی پس زد و باریکههایی از پوستِ بلال را روی آن ریخت و آن را باد زد و شعلهی کمجانی در کلبه به رقص در آمد. بعد از جایی مخفی تکه شمع نذریِ کوچکی آورد و با شعلهی آتش روشن کرد و آن را روی اجاق گذاشت. خوانا بهسرعت کار میکرد و درحالیکه از اینسو به آنسو میرفت، وردی را هم زیر لب زمزمه میکرد. لحظهای بعد گوشهی شالش را در آب فرو برد و خون را از پیشانی کبودِ کینو پاک کرد. کینو گفت: «چیزی نیست.» اما چشمان و صدایش سرد و خشن بود و نفرتی پرتشویش در وجودش جان میگرفت. از این سو تشویشی هم که مدتها در وجود خوانا رشد کرده بود جوشید و بالا آمد، درحالیکه چشمان و لبانش در پرتوِ آتش از ترس میلرزید، فریاد زد: «این مروارید شوم است کینو! مثل گناه میماند. آخرش خانهخرابمان میکند. بیندازش دور کینو. بیا بگذاریمش لای سنگ و خردش کنیم یا جایی چالش کنیم و فراموشش کنیم. یا بیندازیمش توی دریا. به خدا شوم است. ما را خانهخراب میکند.» اما چهره و ذهن و ارادهی کینو تغییری نکرد. گفت: «این تنها شانسِ ماست. پسرمان باید برود مدرسه. باید کوزهای را که تویش گیر کردیم بشکنیم.» خوانا داد زد: «اما نابودمان میکند، حتی پسرمان را!»
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir