کتاب پنج اقلیم حضوری داریوش شایگاه درباره کتابش چنین می گوید : شالوده این مقالات، بر اساس زاویه دید من نسبت به خصلت شاعرانگی ایرانیان پیریزی شده است، بر محور این پرسش که ارج و منزلت ایرانیان در قبال بزرگان ادبشان حاصل چه برداشتی است؟ پیوند و ارتباط درونی این مردم با شاعران بزرگشان از چه سنخ است که چنین به اعماق سرشتشان رسوخ کرده و سایهای سنگین بر کل جهانبینی آنان افکنده است؟ غرض از این قلمفرسایی، سنجش و تحلیل ارتباط ایرانیان با شاعران ارجمندشان است، بالاخص آنان که طی قرون و اعصار به پایگاهی اساطیری اعتلا یافتهاند. ایرانیان مقهور و محسور نبوغ گرانمایه شاعرانشان، دمی از حضور فعال آنان نمیمانند، حضوری که نشانههایش را در گوشه گوشه زندگی هر ایرانی و در زوایای مختلف روحی او میتوان یافت. به یاد دارم در سال 1342، همسر نیکوس کازنتزاکیس نویسندة معروف یونانی، در ایران مهمان من بود، و در سفری که به شیراز داشتیم پس از بازدید از مقبره سعدی و حافظ، با تأثر و شیفتگی بسیار سخنی گفت که هرگز فراموشش نکردم: «من در هیچ کجای دنیا ندیدهام که مزار و مقبرة یک شاعر بزرگ، زیارتگاه مردم باشد! شاید شما تنها ملتی باشید که با شاعرانشان چنین ارتباط معنوی عمیقی دارید و چنان ارجی برایشان قائلید که حضوری مدام در زندگی شما دارند.این ویژگی، یعنی شاعرانگی به جهانبینی ایرانیان هویتی خللناپذیر میبخشد، ضمن آنکه اعتماد به نفسشان را هم تقویت میکند. این موقعیت کمنظیر به گذر زمان وقعی نمینهد، گویی زمان به رابطة دیرپای ایرانیانی که خود را با بزرگانشان همدل و همزبان میپندارند، هیچ خدشهای وارد نکرده و در برداشت آنها نسبت به حضور این شاعران هیچ مدخلیتی نداشته است. فاصلة چندین قرنی اغلب این بزرگان با ما، این حقیقت که آخرین غزلسرای نامور ایران هفتصد سال پیش میزیسته، کوچکترین رخنهای در نگاهمان نیفکنده است.»