کتاب هر کسی به فکر خودش روایتی است از یکی از بزرگترین و تراژیکترین حوادث تاریخ بشر: تایتانیک، کشتی غولپیکری که در سال 1912 مسافرانش را با «رویای انگلیسی-آمریکایی» به قعر آبها کشاند. بینبریج در این رمان، تصاویری از تایتانیک را جلوی چشم ما میگذارد که در سالهای اخیر با آنها کاملا آشنا شدهایم، از پلههای سرسرای اصلی تایتانیک و میزهای شام پرزرقوبرق گرفته تا وضعیت فلاکتبار عرشههای درجه سه. در این رمان ما همه اینها را از دریچه چشمهای جوان بیستودوسالهای به نام مورگان میبینیم که خود از طراحان کشتی است؛ تصاویری اعجابانگیز از یکی از عجایب دهه اول قرن بیست که همهچیز آن حتا تصویر آن در اذهان ما عظیم و بزرگ است: از نامش که به معنای عظیمالجثه است، عظمت ابعادش، فلسفه و بهانه ساختهشدنش و بحثوجدلهای اخلاقی درباره ماجرای غرقشدنش گرفته تا امروز که بیش از یک قرن از فاجعه تایتانیک میگذرد که این نیز خود رویداد بزرگی به شمار میرود؛ آنطور که مورگان میگوید: «جالبترین قصه دنیا.» بینبریج از یک روز پیش از حرکت تایتانیاک از بندر ساوتهمپتون به نیوریوک، داستان این تراژدی را روایت میکند تا لحظههایی که مسافران با غرور به عظمت تایتانیک مینگرند و با شوروشوق و هیجان و بیخبر از حادثه، رویاهایشان را روی عرشه کشتی پرواز میدهند تا بامداد 15 آوریل که تراژدی در قلب اقیانوس اتفاق میافتد؛ بینبریج، مرثیهوار و با تصاویری بکر و بدیع، ما را کلمهبهکلمه به قلب حادثه میکشاند؛ آنطور که سوزان هیل نویسنده بزرگ بریتانیایی میگوید، بینبریج نفسمان را با نبضِ هر کلمه و حسِ هر تصویر تا پایانِ ناتمامِ تراژدی بند میآورد، و وادارمان میکند که باز برگردیم عقب، به خوانشِ دوباره و دوباره «هر کسی به فکر خودش» تا همه آدمهای این کشتیِ شکسته را که با چشمهای باز روی آب به بالا، به آسمان نگاه میکنند، دوست بداریم، زیرا «فرصت ما آدمها برای خوشحالکردن زندهها خیلی کم است، ولی تا ابد برای دوستداشتن مُردهها وقت داریم.»