کتاب شهردار اردوگاه : خاطرات آزاده ی سرافراز فریدون بیاتی قسمتی از کتاب : جداکردن افرادی که روزه می گرفتند از افرادی که نمی توانستند و یا نمی خواستند روزه بگیرند طرح بدی نبود. ما سه آسایشگاه بودیم که روزه می گرفتیم و عراقی ها هم از برنامه ما اطلاع داشتند لذا ناهارمان را ساعت سه بعدازظهر می گرفتیم و در "فر"هایی که با تشک های ابری درست کرده بودم قرار می دادیم تا سرد نشود. برای اینکه برای سحری غذا کم نیاوریم معمولا افطاری را با نان وخرما و یا پنیرهای قالبی که از حانوت خریداری می کردیم سرمی کردیم و سحری را نیز یک سفره وحدت می انداختیم و همگی دور آن نشسته و غذا میل می کردیم. شاید فقط به خاطر ملاحظه کاری اکثر بچه ها بود که غذا به همه می رسید وگرنه این حجم کم غذا کفاف آن همه شکم گرسنه را نمی کرد. ما چیزی به نام سفره غذا نداشتیم. بچه ها با دوختن پلاستیکهای کج ومعوج به هم ویا با استفاده از گونی ها ی خالی برنج سفره ای ساخته و استفاده می کردیم.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir