کتاب پنجره فولاد : روایتی از زندگی شمس الشموس ، علی ابن موسی الرضا علیه السلام در بخشی از کتاب چنین نوشته : جو سیاسیِ جامعه در زمان هارون چنان وحشتناک بود که حتی برخی از صمیمی ترین یارانِ امام هم چشمشان ترسیده بود. امام رضا (ع) پس از شهادت پدر، امامت و دعوت خود را بهسرعت آشکار کرد. صفوان بن یحیی به امام گفت: «آقا جان، می ترسیم این طاغوت (هارون) جان شما را به خطر بیاندازد.» امام پاسخ داد: «هر چه میخواهد تلاش کند؛ کشتن من، در سرنوشت او وجود ندارد.» حتی «محمد بن سنان» به امام هشدار داد: «چگونه امامت را آشکار کرده اید، در حالیکه از شمشیر هارون خون می چکد!» امام با آرامشی آسمانی، به او فرمود: «جدم در برابر آزار ابوجهل به همه اطمینان داد که اگر ابوجهل یک مو از سر من کم کرد، بدانید من پیامبر نیستم و من هم می گویم اگر هارون یک مو از سر من کم کرد، مطمئن باشید من امام نیستم.»