کتاب اسب و سیب و بهار نویسنده در این کتاب، نوجوانان را با شیوهای جالب و در قالب داستانی کوتاه، مفهوم تنهایی و غم جدایی را بازگو میکند. داستان این کتاب اینگونه آغاز میشود: «هنگامی که گلهای اسب را به کنار رودخانه برده بودند تا آنها را بشورند، اسب سفید از گله جدا شده بود و به سیبستان رفته بود. صاحب اسب تا شب دنبال اسب گمشده، در کنار رودخانه مانده بود و سپس رفته بود. اسب سفید تا سپیده صبح زیر درختان سیب راه رفته بود. اسب تنها بود. سیبهای درختان را چیده بودند. سیبها را در سبدها ریخته بودند و به شهر برده بودند. در سیبستان فقط یک سیب سرخ بر شاخه مانده بود...»
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir