کتاب حالیوود : مجموعه طنز در پشت جلد این کتاب آمده است: «مرد جوان وارد کتابفروشی میشود. سراسیمه به سمت قفسههای کتابها میرود و با عجله کتابها را جستوجو میکند. گویی لابهلای کتابها در پی گمشدههای اساطیری است. کتابفروش: آقا، میتونم کمکتون کنم؟ مرد جوان: حالیوود آقا. من دنبال کتاب حالیوودم. کتابفروش: حالیوود، مجموعه طنزهای سینمایی امید مهدینژاد؟ کتابفروش: داریم. مرد جوان: باورم نمیشه. شما این کتاب برجسته و نایاب رو دارید؟ کتابفروش لبخندی بیمعنی زد و با سرعت اسلوموشن از پشت پیشخوان، یک کتاب حالیوود بیرون میآورد و به مرد جوان میدهد. دوربین به طرز ناگهانی روی کتاب زوم میکند. موسیقی اوج میگیرد. مرد جوان که گویی گمشدهاش را یافته است، از خود بیخود میشود. هر چه پول دارد، از جیبش درمیآورد و روی پیشخوان میریزد، سپس کتاب را از فروشنده میگیرد و از شوق جان به جانآفرین تسلیم میکند. تیتراژ پایانی روی جنازه مرد جوان شروع به حرکت میکند.»