کتاب حلزون های پسر با خودم گفتم باید به این سفر بروم و میدانم چیزی از این بیرحمانهتر نیست. پس بیجهت نبود که از سرشوق، ریشم را با دقت تراشیدم، دندانهایم را مسواک زدم و توشهی مختصری در ساک دستیام چپاندم. میروم به شهری که شب، ناگهان سر میرسد و بدون ملاحظه تاریکیاش تمام چشماندازهای دریایی را مخدوش میکند.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir