مجموعه گفتار طرحی برای فردا 13 : علوم اجتماعی و رودربایستی با عقلانیت - علوم اجتماعی 3 مبحث اصلی کتاب «علوم اجتماعی و رودربایستی با عقلانیت» بررسی و تحلیل مفاهیمی بنیادین چون حق، منفعت، حقوق بشر، آزادی، مشروعیت، نظام مطلوب، انسان مطلوب و... در نظام معرفتی متفکران غربی و علوم انسانی بر آمده از آن است که سعی کرده است با نگاهی پرسش گرانه و انتقادی، تأملاتی بنیادین در این باره داشته باشد و آنها را به چالش بکشاند و مخاطبان به ویژه اساتید و دانشجویان را به تفکر در این خصوص دعوت کند. تعریف «قدرت و مشروعیت»، مسبوق به تعریف «حقّ»، تبیین «حقوق»، بدون تبیین «آدم و عالَم»، محال است، تفکیک «باید» از «هست»، قطع ریشه «حقوق بشر»، تزلزل بنیادهای علوم انسانی، پس از «هیوم» و «کانت»، دموکراسی چرتکهای؛ «منافع» به جای «برهان»، تعلیق «حکمت نظری»، منشاء تخریب «حکمت عملی»، ربط غایی «انسان و خدا»، تنها توجیه «حقوق فطری بشر»، حقِّ «قدرت» یا قدرتِ «حقّ»؟ مسئله اینست، «حقوق بشر»، اختراع بشر نیست، «سکولاریزم»؛ جعل اضطراریِ «حدود و حقوق»!، قرارداد انسانی یا پروتکل غریزی!؟، محل نزاع: «تدوین مفهومی و حُکمی» حقوق یا «تقسیم موضوعی»!؟، مادران تئوریک «مشروطیت و جمهوریت غربی»؛ خود، «سلطنتی» ند، دمکراسی با رأیهای «مدیریت شده»، پروتکلهای لائیک و اختیارات دیکتاتورمآب، بنبست در «داوری»، «حقوق ذاتی بشر» نه قابل اعطا است نه قابل سلب. حقّ ذاتی، قابل واگذاری نیست، فلسفه مادّی، نامادریِ حقوق بشر، تأثیر ابنسینا و غزالی بر عقلگرایی و رمانتیسیزم اروپا ، سَبک مدیریت، عملزدگی و ارزشهای فروپاشیده، علوم انسانی غرب و پیشفرضهای سکولار و ایدئولوژیک آن، آزادی صوری مردم، آزادی واقعی سرمایهدار، انقلابهای قلّابی و جنگ قدرت مُدرن، مدرنیته و نوسازی نظام بردگی، مسیحیت، حلقه انتقال از حقوق اسلامی به حقوق سکولار، بنیادگرا باشیم و از بنیادها بپرسیم، از آزادی تا هرج و مرج ارزشی، گدایان بدون ژاندارم، آزادی محض، همان نابرابری است، رقابت غیر متعهد یا آزادی انحصار؟!، سرمایه: سازماندهی رسانه، حزب و پارلمان، نه قانون، نه اکثریت؛ این است لیبرال دموکراسی، انسانِ اومانیستها؛ مردِ سفیدِ سرمایهدارِ اروپایی، ثروت بیشتر، قدرت متراکمتر، عدالت کمتر، اخلاق رقیقتر، انسانشناسی واقعبینانه، نه خوشبینانه و نه بدبینانه، نسبت اومانیزم و حقوق فطری با نژادپرستی و غارت جهان، تفکیک باید از هست؛ زوال ارزشها ، ضرورت عِلّی، چَسبِ باید و هست، توصیف صُغروی و توصیه کبروی، الزامآوری باید و نباید از کجاست؟، حقوقِ بادآورده را به باد میبَرَد، پراگماتیزم حقوقی و اخلاقی از سر بیچارگی تئوریک، حق حیات هم دلیل میطلبد، پیشفرضهای اثبات نشده: گفتند و رفتند، تفکیک مشروعیت سیاسی از مشروعیت دینی؟، قطع رابطه حقّ و تکلیف و نفی غایت و حکمت، بشر، مستقل از حقّ خدا، حقّی ندارد و... از جمله مباحثی هستند که در این کتاب تحلیلی انتقادی بیان میشوند. رحیم پور در بخشی از این کتاب مینویسند: «چرا از بنیادهای فلسفی علوم اجتماعی غرب، نمیپرسیم؟ چرا نمیپرسیم که با چه استدلالی از حقوق بشر میگویند؟ با کدام استدلال فلسفی، کدام اپیستمولوژی و کدام انسانشناسی؟ با کدام حقّ منطقی؟ و کدام حقّ اخلاقی!؟ هر که در علوم سیاسی، تئوری میدهد، یا مکتبی در جامعهشناسی، روانشناسی، اقتصاد، حقوق بشر، خانواده و تعلیم و تربیت و... ارائه میدهد، ابتداء این پرسش، پاسخ دهد که انسان چه حقوقی دارد؟ و به چه دلیل؟ حتی برای حقّ حیات نیز توضیح میطلبیم که چرا حقّ حیات؟» وی می افزاید: «نمیتوان تاریخ علوم سیاسی و فلسفه سیاست بلکه کل علوم انسانی در غرب را بدون ارتباط آن با ایدئولوژیهای سکولار که در قرن 19 با شعار آزادی، برابری و پیشرفت بر سر کار آمدهاند، بررسی کرد. سراسرِ قرن 20 میلادی محصول جنگ قدرت میان این ایدئولوژیها بوده است.» عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی در بخشی دیگر بیان میکند: «برای توجیه استثمار و نژادپرستی، جامعهشناسی نوشتند. در حوزه علوم اجتماعی، دستِکم سه جریان نژادپرستانه، به طرزی علنی و وقیح تئوریپردازیشدند تا با استدلالهای شبه علمی اثبات کنند که نژادپرستی و استثمار جهان به دست اروپا، توجیه علمی دارد و واقعاً نژادهای انسانی برابر نیستند.» رحیم پور در این کتاب معتقد است: «جز با ربط دادن «حقوق بشر» به «حقالله» نمیتوان حقوق بشر را تئوریزه کرد. سنگبنای کج در علوم انسانی غرب یا غربزده، تعریف سکولار از انسان و جهان و رویکرد صرفاً مادّی به معرفت (تجربه و علم و فلسفه)، قداستزدایی و سکولاریزه کردن حقوق و اخلاق و فرد و جامعه و حقّ تکلیف و حتی معنویت است.»