کتاب مگیل مگیل شخصیت اصلی این کتاب، قاطری است که به همراه چند چهارپای دیگر تسلیحات و تدارکات لازم را به نیروهای مستقر در خط مقدم میرساند. این قاطر از کمین نیروهای دشمن جان سالم به در میبرد، اما مأموریت بعدی او رساندن یک رزمنده مجروح به عقب است. این رزمنده در طول جنگ، بینایی و شنوایی خود را از دست داده و مجبور است به مگیل اعتماد کند و دنبال او راه بیفتد، ماجراهایی که طی داستان برای مگیل و این رزمنده پیش میآید، داستان را خواندنی و جذاب میکند. رزمنده این رمان، آدمی است از جنس خود ما؛ باورپذیر و زودیاب. او انسان است و به قول یک نویسنده، هیچ چیز انسانی از او غریب نیست. گریه میکند، میترسد، از کوره در میرود، ناامید میشود، اما یقین دارد که خدا هست و او را میشنود؛ رزمندهای که اصلاً آدم را یاد رزمندههای فرشته خصال توی فیلمهای دهههای پیش نمیاندازد. قهرمان مگیل، یکی از هزاران جوان داوطلب جبهههاست که با نفس رحمانی امام، ظرفیتهای معنوی بالقوهشان، بالفعل شد. قهرمان قصه، رزمندهای با ریشههای عمیق مذهبی است، اما به دور از شعارزدگی و مقدس مآبیهای اغراق شده. در داستان، هیچ جا شعار یا پیام زمختی که از متن بیرون بزند، دیده نمیشود. قسمتی از کتاب:خوشحال، روی زمین، مینشینم و منتظر آمدن کسی میشوم. باد سردی در حال وزیدن است. کمکم بدنم سرد میشود و حالا دیگر سرما را بیشتر احساس میکنم. کلاه بافتنیام را تا بیخ گوشم پایین میکشم و خود را کنار مگیل مچاله میکنم. دیگر دیر یا زود باید یکی بیاید و بپرسد: «خرت به چند»؟! نمیدانم چقدر، اما، خیلی از آمدن ما به آنجا گذشته و هنوز از کسی خبری نیست.
نظرات کاربران
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.