کتاب دیپلماسی عمومی آمریکا در قبال ایران در سالهای پس از انقلاب اسلامیِ سال 1979، امریکا همچنان به استفاده از پروپاگاندا بهمنزلة ابزاری برای تغییر حکومت در ایران ادامه داده است. این اقدامات پروپاگاندامحور، که دولت امریکا آن را «دیپلماسی عمومی» مینامد، در چارچوب فعالیتهای تبلیغاتیِ جهانی امریکا پس از یازده سپتامبر با هدف تسخیر دلها و افکار مردم در جهان اسلام، نیرویی تازه یافته است. افزون بر این، از وقتی که دولت بوش، ایران را عضوی از محور شرارت معرفی کرد و نیز در پی حملة نظامی پیشگیرانه به عراق، همواره سایهای از احتمالِ حملة نظامی به ایران وجود داشته است. با وجود اهمیت اقدامات دیپلماسی عمومی امریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران، تاکنون پژوهشی جامع در این باره انجام نشده است. این کتاب، بهمنزلة نخستین گام برای پر کردن این خلأ، میکوشد تا سیاستهای دیپلماسی عمومی امریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران پس از حادثة یازده سپتامبر و بهویژه سالهای پایانی دولت بوش و نیز حلقههای سیاستساز مرتبط با آن را بهگونهای عمیق بررسی کند. بهمنظور بررسی دیپلماسی عمومی امریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران و شبکة بررسی مسائلی که فعالانه درگیرِ این بحث است، مؤلف شش پرسش پژوهشی خود را به شرح زیر مطرح نموده است: 1. چه افراد و سازمانهایی در مباحث مربوط به سیاست امریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران مشارکت کرده، و در نتیجه، بخشی از شبکة بررسی مسائل ایراناند؟ 2. توصیههای سیاسی اعضای شبکة بررسی مسائل ایران چیست؟ 3. کدامیک از این توصیهها، تحت مقولة خطمشیهای دیپلماسی عمومی قرار میگیرند؟ 4. بر پایة توصیههای ارائهشده دربارة سیاست امریکا در قبال ایران و روابط میان اعضای شبکة بررسی مسائل ایران، چه حلقههای سیاستسازی را میتوان در این شبکه شناسایی کرد؟ 5. ادارات مختلف دولت بوش در خصوص دیپلماسی عمومی آن دولت در قبال جمهوری اسلامی ایران چه سیاستهایی تدوین کردهاند، و کدامیک از این سیاستها اجرایی شدهاند؟ کنشگران غیردولتی در پیشبرد این سیاستها چه نقشی ایفا میکنند؟ 6. میان اولویتهای سیاسی کدامیک از حلقههای سیاستساز در شبکة بررسی مسائل ایران و اولویتهای بخشهای مختلف دولت بوش رابطة همبستگی وجود دارد؟ 7. آیا اقدامات دیپلماسی عمومی دولت بوش در قبال ایران با الگوی متقارن دوسویه، که بر دیدگاه دیپلماسی عمومی نوین مبتنی است، مطابقت داشتند؟ همچنین با توجه به سئوالات فوق، فرضیه مؤلف چنین میباشد: اقدامات دیپلماسی عمومی دولت بوش در قبال جمهوری اسلامی ایران از الگوی متقارن دوسویه پیروی نمیکرده است. این کتاب در هفت فصل به رشته تحریر درآمده است: پس از این مقدمه (فصل اول)، فصل دوم به مروری بر ادبیات موجود دربارة موضوعاتی از جمله پروپاگاندا، دیپلماسی عمومی، و تاریخ دیپلماسی عمومی امریکا میپردازد. فصل سوم چارچوبهای نظریِ ارزیابی دیپلماسی عمومی امریکا را ارائه کرده و نظریات دیپلماسی عمومی نوین و روابط عمومی متقارنِ دوسویه را دربرمیگیرد. فصل چهارم دربارة روش تحقیقِ این پژوهش بحث میکند. فصل پنجم به بحث دربارة چهار پرسش پژوهشیِ نخست این تحقیق دربارة ترکیب و ساختار شبکة بررسی مسائل ایران، توصیههای سیاسی آنها دربارة جمهوری اسلامی ایران بهطور عام، دیپلماسی عمومی بهطور خاص، و حلقههای سیاستسازی که بر پایة این توصیههای سیاسی پدید میآیند، میپردازد. فصل ششم پرسشهای پژوهشی پنجم و ششم را دربارة دیپلماسی عمومی امریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران و حلقههای سیاستسازی که ازنظر اولویتهای سیاسی با دولت بوش همجهت بودند، بررسی میکند. فصل پایانی نیز با ترکیب اطلاعات ارائهشده در فصلهای پیشین، به آخرین پرسش پژوهشی کتاب دربارة وجود الگوی متقارنِ دوسویه در دیپلماسی عمومی امریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران پاسخ میدهد.