کتاب زندگی زیباست روایتی از حیات شهید سید مرتضی آوینی است. این کتاب که مفصلترین کتاب درباره حیات شهید آوینی است با روایتی مستند و داستانی و با استفاده از خاطرات و گفتوگوهای غالب افرادی که با این اندیشمند و هنرمند برجسته انقلاب اسلامی مرتبط بودند، سعی دارد زوایای مختلف زندگی این شهید عزیز را به مخاطبان بشناساند.
کتاب زندگی زیباست - روایتی از حیات شهید سید مرتضی آوینی در بخشی از مقدمه نویسنده میخواهیم: «جُدا از خاطراتِ دورِ کودکی و فیلمهای روایت فتحی که شب جمعهها همه را میخکوبِ تلویزیون میکرد و ازشان اشک میگرفت، جدا از چهره گیرای مرتضی آوینی که از نوجوانی ما را شیفته خودکرده، جدا از آینه جادوی او که فتح بابِ همه ما بوده است در ورود به هنر انقلابی، جدا از موسیقیِ سحرآمیز روایت فتح که با تمام سادگیاش دل انسان را میلرزاند، آنچه به طور مشخص به این کتاب مربوط میشود را اسفند 1390 شروع کردم. اولش قرار بود که یک تحقیق کوتاه و جمعوجور باشد در مورد شخصیت فکری و فرهنگیِ مرتضی آوینی. دنبال کتابی بودم که در آن، کسی مبتنی بر یک تحقیق جامع همه زندگیِ آوینی را روی دایره ریخته باشد، اما نبود. بعدها فهمیدم که برای خیلی شخصیتهای مهمِ دیگر هم این اتفاق نیفتاده است. غصهام شد. به سرم زد که این کار را انجام دهم. اولش به هر کسی که میگفتم میخواهم چنین کاری را انجام دهم جدی نمیگرفت. حتی بعضیها تا همین آخرش هم جدی نگرفتند. بماند. تحقیقاتم حدود یک سالی طول کشید. خیلی سخت بود، چون تقریباً از صفر شروع کرده بودم و کمکم باید همه آنهایی را که به مرتضی ربطی داشتند پیدا میکردم. نکتهای که کار را سختتر میکرد آن بود که عدهای از نزدیکان آوینی حتی حاضر نبودند اندک صحبتی از او بکنند. نهتنها با من که در این بیست سالِ بعد از شهادت مرتضی تقریباً با هیچکس. یعنی آن کسی که بعداً بخواهد نتایجِ گفتگویش را جوری منتشر کند. همسر مرتضی، دخترانش، پسرش، برادرانش، خواهرش، پدرش، شوهرخواهرش که دوست نزدیکش هم بوده، پسردایی و دخترداییاش، بعضی از همکاران نزدیکش و.... و این کار را بسیار سخت میکرد. اما خیلیها هم بودند که یا قبلاً صحبتهایشان منتشر شده بود و یا فرصت گفتوگو را در اختیار من گذاشتند...»
ساعت از یک گذشته. مرتضی کاغذ را تا میکند و در گوشهای میگذارد. عینکش را بر میدارد و به اتاق میرود. چند وقتی است که انگار خسته نمیشود...
یکشنبه، 28 بهمن 1358 / سه ماه بعد
نود روزی میشود که قرن پانزدهم هجری آغاز شده است. حال و هوای تهران، در اولین سالگرد انقلاب، حال و هوای خوبی بود و راهپیمایی بیست و دوی بهمن، دوباره همه را به یاد آن زمستان گرم انداخته بود. تا اینکه همین دو سه روز پیش، از اخبار خبر تلخی اعلام شد؛ سیل خوزستان...
مرتضی و سهیل و یکی دو تا از بچهها هم که از همان مستند «شش روز در ترکمنصحرا» با هم قرار گذاشته بودند در اتفاقات اینچنینی کشور، بهروز حاضر باشند و حوادث را پوشش بدهند، حالا بیدرنگ آمدهاند تا در نگاهِ دوربینها، ثبت کنند سیل خوزستان را...
همین که آفتاب در آمد، کار بچههای امدادی و جهادی شروع شد برای ادامه عملیات امداد و نجات. نزدیک ظهر است. پیرمرد آفتابسوختهی اهوازی، با دشداشه خاکی شده و چفیهای بر سر، مشغول گشتن میان خرابههای خانهخراب شدهاش شده تا احتمالاً کسی یا چیزی را که گمکرده، پیدا کند و زیر لب واویلا میخواند. تا اینکه یک آن نگاهش به سهیل میافتد که از کمی آنطرفتر، با دوربین بزرگی بر دوش، مشغول فیلمگرفتن از پیرمرد است.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir