کتاب ماه زده صداهایی هست که همه کس را توان شنیدن آن نیست. اما صفرعلی، این صداها را از پشت نیزار شنیده است. حرفهایش با هیچ منطقی جور درنمی آید و احساس نابش، مثل جنونی ناشناخته، گریبان خودش را میدرد تا روزی که آدمهایی از جنس خودش، به یاری او میآیند. «ماهزده» داستان سربازی است وسط میدان جنگ که هر غروب از پشت نیزارها صداهایی میشنود، اما همسنگریهایش هر چه گوش تیز میکنند صدایی نیست جز وزوز پشهها وصدای گرازهای وحشی. این داستان آنقدر در همه جا میپیچد که میگویند او هوایی شده است. مامورهایی را میفرستند برای تحقیق. اما گره داستانی آنجا باز میشود که یک روز زنی به همراه لباس شخصیها و سربازها میآیند و با بیل و دستهای خالی شروع میکنند به کندن و زیر و روکردن نیزار. آن روز و فردای آن روز، هشت جنازه از زیر خاک بیرون میآید. جنازهها مربوط به لشکری است که هیچگاه در این منطقه حضور نیافته است. از همان روز صفرعلی هم ناپدید میشود. «ماهزده» داستانی است از شگفتیهای معنوی جنگ و غیبت صفرعلی در پایان قصه، داستان را به گونه داستانهای سورئالیستی نزدیک میکند. اما برخلاف ادبیات رئالیسم جادویی، این بار اعجاز است که حرف اول را میزند؛ نوعی رئالیسم اعجازگونه که ریشه در آیین و نگرشهای معنوی ایرانیان دارد.