کتاب پسران گل نوشته فریبا کلهر این رمان که فضای رخداد آن به سالهای پایانی دفاع مقدس و بازگشت آزادگان باز میگردد، داستان رزمنده فوتبالیستی را روایت میکند که که پس از بازگشت از اسارت به دلیل جانبازی و از دست دادن یک پا قادر به بازی کردن نیست؛ در حالی که پسرش در رویای آمدن پدر و پذیرش مربیگری تیم فوتبال محله به سر میبرد. پس از بازگشت پدر، پسر که از وضعیت پدش ناخرسند است، از معرفی او به تیم محله سر باز میزند و در ادامه پدر به خواست تیم دیگری که رقیب تیم پسرش نیز هست، به مربیگری در آن تیم میپردازد و شرح رقابت این دو تیم در ادامه داستان را به جلو میبرد. بخشی از این کتاب میخوانیم: پدر از پشت به او نگاه کرد. شانههایش باریک و پاهایش بلند و استخوانی بودند. پدر از آن همه بیاعتنایی دلش گرفت. بعد از پنج سال برنگشته بود که پسرش پشتش را به او بکند و به تماشای ساختمانهای بیرون بایستد؛ آن هم پنج سال گرسنگی، سرما، شکنجه؛ پنج سال دلتنگی، تحقیر، انتظار؛ پنج سال اسارت. چوپ های زیر بغلش را برداشت و بلند شد و چوبها را که روی زمین گذاشت و سنگینیاش را به آنها داد، چوبها آرام صدا کردند. یوسف تکان خورد؛ بیآنکه برگردد و نگاه کند، فهمید که پدرش از اتاق بیرون میرود. کتاب پسران گل با همت انتشارات آموت به چاپ رسیده است.