یه کتاب خوب میتونه زندگیت رو عوض کنه!
معرفی کتاب
کتاب «عمو نوروز و چهل دزد» نوشته سروش چیتساز، یکی از آثار جذاب مجموعه «شکرستان و یک داستان» است. این کتاب داستانی پرماجرا و در عین حال آموزنده است که مخاطب را به دنیایی پر از خیال و عبرت میبرد. کتاب «عمو نوروز و چهل دزد» نه تنها یک داستان سرگرمکننده و جذاب است، بلکه با قالبی ساده و ملموس، پیامهای عمیق اخلاقی و اجتماعی را به خواننده منتقل میکند. شکلگیری قصه در فضایی آشنا برای مخاطب ایرانی و تلفیق آن با اسطوره نوروز، جذابیت خواندن این کتاب را دو چندان کرده است. این اثر فرصتی است تا خوانندگان با مفاهیمی چون امید، تلاش و اهمیت همدلی آشنا شوند.
داستان کتاب درباره ظفر، دزدی است که با نزدیک شدن عید نوروز برخلاف همه، خوشحال نیست. او نه کار دارد، نه خانه، و نه پول. در همین زمان ظفر به پیرزنی میرسد که قالیچهای میتکاند و ظفر میداند که ننه سرما و عمو نوروز نباید همدیگر را ببینند تا بهار فرا برسد. بنابراین تصمیم میگیرد ننه سرما را بدزدد، اما این تصمیم او را وارد ماجرایی جالب و عبرتآموز میکند. مجموعه «شکرستان و یک داستان» شامل 100 جلد کتاب است که تا کنون 30 جلد آن منتشر شده است. این کتابها توسط مرکز مطالعات و تولیدات حوزه هنری و انتشارات سوره مهر منتشر میشوند و هر جلد قصهای ملموس، جذاب و پندآموز را روایت میکند. داستانهای مجموعه برگرفته از انیمیشن محبوب شکرستان هستند اما روایت آنها تفاوتهایی دارند تا تجربه جدیدی برای خوانندگان فراهم کنند. تصاویر هر کتاب برگرفته از انیمیشن هستند و این مجموعه با همراهی تیمی حرفهای از نویسندگان، ویراستاران و گرافیستها به تولید رسیدهاند که تضمینکننده کیفیت بالای محتوای این کتابهاست. کتاب «عمو نوروز و چهل دزد» برای کسانی که به دنبال قصههای جذاب، پرماجرا و در عین حال مفید و آموزنده در فضای فرهنگ و آیین ایرانی هستند، یک انتخاب بینظیر به شمار میآید.
مجموعه «شکرستان و یک داستان» به دلیل زبان ساده، طنز ملایم، و پیامهای اخلاقی زیبا برای کودکان و نوجوانان بسیار مناسب است. همچنین بزرگسالانی که به دنبال داستانهایی با ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی ایرانی و آموزنده میگردند نیز از خواندن این مجموعه لذت خواهند برد و میتوانند آن را به فرزندان یا اطرافیان خود پیشنهاد دهند.
تو شکرستان میگویند وقتی زمستان میرود، که پیرزنی به نام ننه سرما بار و بندیلش را جمع کند، خانه تکانی کند، همهجا را تمیز کند و منتظر عمو نوروز بماند. ظفر دزده شنیده بود که ننه سرما آنقدر کار میکند که خوابش میبرد و وقتی عمو نوروز میرسد، خواب است و هیچوقت عمو نوروز را نمیبیند. ظفر میدانست که مردم میگویند اگر یک روز ننه سرما، عمو نوروز را ببیند آسمان و زمین به هم میرسند. با این فکرها ظفر به این نتیجه رسید که باید عمو نوروز را بدزدد تا پولدار شود. او یواشکی خودش را رساند پای دیوار خانه ننه سرما پرید توی خانه و تا ننه سرما به خودش بجنبد دست و پا و دهان ننه سرما را بست و انداختش توی پستو...