عیسی پسر انسان، اثر جبران خلیل جبران، یکی از برجستهترین آثار ادبی و فلسفی این نویسنده لبنانی است که با قلم شاعرانه و نگاه عمیقش به زندگی، مرگ و معنویت میپردازد. جبران در این کتاب، تصویری متفاوت و انسانی از شخصیت عیسی مسیح ارائه میدهد. او با نگاهی که ریشه در حکمت شرق دارد و با بیانی شاعرانه، مرزهای زمان و مکان را درنوردیده و به کاوش در جنبههای روحانی و زمینی شخصیت مسیح پرداخته است. این کتاب با روایتهایی از شخصیتهای مختلفی که عیسی را دیده یا با او زندگی کردهاند، تصویری چندبعدی از او ارائه میدهد و پرسشهای عمیقی درباره معنای زندگی و مرگ مطرح میکند.
کتاب شامل روایتهایی است که هرکدام از زبان شخصیتهایی مختلف بیان میشوند؛ شخصیتهایی که به نحوی با عیسی در ارتباط بودهاند. از مریم مادر عیسی گرفته تا پیلاطس، باراباس، یهودا و دیگران. جبران در این روایتها از دیدگاههای متفاوتی به زندگی و شخصیت عیسی مینگرد.
هر شخصیت، عیسی را بهگونهای متفاوت میبیند: گاه بهعنوان یک پیامبر، گاه بهعنوان یک شاعر یا حتی یک انقلابی. برای مثال، باراباس که به جای عیسی از مرگ رهایی یافت، میگوید: «او را گرفتند و مرا آزاد کردند، او بالا رفت و من فرو رفتم... و من بهخوبی میدانم که این کسانی که عیسی را به جای من به صلیب کشیدند، مرا به عذابی جاویدان محکوم کردند.» این روایتها ترکیبی از واقعیت، تخیل و تفکر فلسفیاند و به شکلی شاعرانه، مخاطب را به تأمل درباره معنای زندگی و رنج دعوت میکنند.
کتاب نهتنها زندگی عیسی را به تصویر میکشد، بلکه بازتابی از اندیشههای جبران درباره زیبایی، زشتی، حقیقت و نفاق است. او از عیسی بهعنوان نمادی از حقیقت، عشق و ایثار سخن میگوید و نگاه تازهای به داستان مسیحیت ارائه میدهد.
عیسی پسر انسان برای علاقهمندان به ادبیات فلسفی، معنویت و آثار شاعرانه مناسب است. این کتاب برای کسانی که به دنبال درک عمیقتر از مفاهیم زندگی، مرگ و معنای وجود هستند، پیشنهاد میشود. همچنین مخاطبانی که علاقهمند به شناخت شخصیت عیسی مسیح از زاویهای متفاوت و انسانیتر هستند، میتوانند از این اثر لذت ببرند. این کتاب با زبان شاعرانهاش، فرصتی برای تأمل و جستجوی درونی فراهم میکند و برای همه کسانی که به دنبال خواندن اثری از جنس تأمل و حکمتاند، الهامبخش خواهد بود.
در کناره دریای جلیل بودم که نخستین بار عیسی مولا و راهنمای خود را دیدم. برادرم اندریاس با من بود و ما دامِ صیادی در آب میانداختیم.موجهای دریا متلاطم و بلند بود و ما چند ماهی بیش صید نکرده بودیم. و بارِ غم بر دلِ ما بود.ناگهان عیسی کنارِ ما سبز شد، انگار در همان لحظه پدید آمده باشد، زیرا ندیده بودیم که به ما نزدیک شود.او ما را به نام خواند، و گفت: «اگر از پی من بیایید شما را به خلیجکی در دریا راهنمایی میکنم پر از ماهی.»همین که چشمم به رخسارش افتاد دام از دستم افتاد، زیرا شعلهای در درونم درگرفت و من او را بازشناختم.برادرم اندریاس به سخن درآمد و گفت: «ما همه خلیجهای کوچک را در این سواحل میشناسیم، و میدانیم که در چنین روزی توفانی ماهی به اعماقِ آب و بهدور از تورِ دامهای ما پناه میبرد.»عیسی پاسخ داد: «تا کرانههای دریای اعظم از پیام بیایید. شما را صیادِ مردم خواهم کرد. و تورهای شما هرگز تهی نخواهد بود.»و ما قایق و تورِ خود را رها کردیم و از پی او رفتیم.من خود به نیرویی نامرئی که ملازمِ او بود کشیده شده بودم.من در کنارِ او، نفَس در سینه حبس کرده و غرقِ تحیر، راه میرفتم. برادرم اندریاس نیز پشتِ سرِ او بود، آشفته و مبهوت.همچنان که به روی ماسهها میرفتیم من به خود جرئت دادم و به او گفتم: «آقا، من و برادرم از پی شما خواهیم آمد و هر جا بروید ما نیز خواهیم بود. اما اگر راضی میشوید که امشب به خانه ما بیایید، به دیدارِ شما سرافراز خواهیم بود. خانه ما بزرگ و سقفِ آن بلند نیست، و شما بر سرِ خوانی درویشانه خواهید نشست. با این همه، اگر در کلبه ما منزل کنید به چشمِ ما کاخ خواهد بود. و چون شریک نانِ ما شوید، شهریارانِ دیار به ما که در حضورِ شماییم غبطه خواهند خورد.»و او گفت: «باشد، امشب مهمانِ شما خواهم بود.»من در دل شادمان شدم. و ما ساکتْ پشتِ سرِ او قدم برداشتیم تا به خانهمان رسیدیم.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir