کتاب خوبان این کتاب که مجموعهای از شش داستان کوتاه با عناوین «پیرمرد»، «خوبان»، «سه ساعت مرگبار»، «شاه اسماعیل سامانی»، «زخم زبان» و «نفس راحت» و سه نمایشنامه »فردوسی»، «راهزن و کوزهگر» و «پری دوشنبه» است، در قسمتی از داستان «خوبان» که نام این کتاب هم برگرفته از آن است میخوانیم: «خوبان گرد و خاکی را که روی لباسهایش نشسته بود تکان داد، دست و صورتش را در آب رودخانه شست و دستی به موهای به هم ریختهاش کشید و آنها را مرتب کرد بعد روسریاش را به سرش بست و روی کنده درختی نشست که در کنار دیوار و روبروی جاده اصلی بود. او هنوز به خودش نیامده بود که سه مرد، سوار بر اسب در جاده پیدا شدند. خوبان از روی کنده درختی که رویش نشسته بود بلند شد و کنار جاده ایستاد. نفس نفس زدن و تپش قلبش دوباره اوج گرفت. شاخههای درختی را که جلویش بود را کنار زد و با دقت نگاه کرد. سریع صاحب را در بین سه مردی که سوار بر اسب بودند شناخت... خوبان با گوشه روسری اشک چشمانش را پاک کرد تا بتواند به خوبی صاحب را ببیند. سواران به جایی که خوبان مخفی شده بود نزدیکتر شدند. حالا خوبان به خوبی چهره سفید و خسته صاحب را میدید. پیش خودش گفت «چقدر موهای سرش به او میاید». صاحب قبل از سربازی مو بلند نمیکرد. کلاهی را که خود خوبان گلدوزی کرده بود بر سر داشت. زیر نور آفتاب نشانها و مدالهای صاحب میدرخشید. صاحب سوار بر اسب با لباس خاکی رنگ نظامی و چکمههای سیاه درحالی که جیرینگ جیرینگ صدای نشانها و مدالهایش به گوش میرسید و از نگاه خوبان خیلی پرجاذبه بود، دیده میشد. کم مانده بود که خوبان به دلیل ذوق و شوق زیاد خودش را وسط جاده بیندازد. اما ناچار جلوی خودش را گرفت و با حسرت زیاد چشم به صاحب دوخته بود».
نظرات کاربران
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.