کتاب یکی از این روزها به بلوغ رسیدم : خاطرات محمود نجیمی محمود نجیمی، رزمندهای بود که در دوران نوجوانی-سال 1360- وقتی سیزده ساله بود راهی جبهه جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شد. محمود در هفده عملیات شرکت کرد و بارها مجروح شد. او سالها پس از پایان جنگ هم هنوز آثار مجروحیت را بر تن و جان دارد. این کتاب دستنوشتههای اوست و در برگیرنده خاطراتش از آن روزگار که بعدها با کمک یکی از دوستانش، نوشتهها را برای تبدیل شدن به کتاب ویرایش و بازنویسی کرد. خاطرات نجیمی بکر و خواندنیاند و خواننده را به واقع به روزهای جنگ و مقاومت میبرند؛ روزهایی که دلاور مردانی از جان گذشته مقابل دشمنان بعثی ایستادند و اجازه ندادند یک وجب از خاک سرزمین ایران به یغما برود. مهدی عقابی که تدوین و ویرایش خاطرات نجیمی را به عهده داشته، دستنوشتههای او را در هفت فصل دستهبندی کرده است. فصل نخست درباره جبهه شوش دانیال و شش فصل بعد، خاطراتی است از عملیات فتح المبین، بیت المقدس، رمضان، محرم، بدر و والفجر. علاوه براین در بخش انتهایی کتاب عکسها و اسنادی درباره خاطرات روایت شده منتشر شده است تا بر جذابیت و اعتبار کتاب بیفزاید. یکی از زیباترین و خواندنیترین خاطرات کتاب مربوط به مقطع زمانی 30 اردیبهشت سال 1361 است که راوی با همرزمانش برای جنگی سخت آماده میشوند. راوی از صدای شلیک توپخانه عراقیها و انفجار خمپاره و روشنشدن منور میگوید و این که چند تانک و نفربر ایرانی کنار خاکریز میآیند و... مجموعه یادداشتهای نجیمی که حدود نهصد صفحه بوده و گزیدهای از آنها منتشر شده، ماحصل 2350 روز حضور وی در جبهههای جنگ تحمیلی است. نجیمی در این کتاب به دلیل برخی مسائل اشارهای به عملیات کربلای 4 نکرده، چون آن زمان آوردن برخی مطالب به صلاح نبوده است اما وی قصد دارد مجموعه خاطرات و دستنوشتههایش را در هشتصد صفحه، همراه اسناد و مدارک آن دوران در 10 جلد کتاب 170 تا 180 صفحهای منتشر کند. قسمتی از کتاب: با شنیدن صدای شیرجه هواپیماها و سوت بمبهایی که رها کرده بودند، رو به بچهها فریاد زدم که به زمین بخوابند. چند راکت و بمب، درست در چند متری جادهای که ما در آن حرکت میکردیم منفجر شد و همراه با تکه پاره شدن چند نخل، قدری گل و لجن بر سر بچهها ریخت. هنوز دود و گرد و غبار انفجار در هوا بود که حاج حسین رضایی دست گذاشت روی شانهام و پرسید: -کسی طوری نشد؟ صفحه 194