کتاب مفاخر ملی - مذهبی 19:دشمن به زانو درآمد : زندگی نامه داستانی آیت الله میرزای شیرازی صدای گریهاش میان گفتگوهایی درباره ظلم اربابها، بیکفایتی شاه و حکم جهاد علمای نجف بلند شد و در درگاه خانه پیچید. نامش را در صفحات صحیفه سجادیه نوشتند و زندگش پربار میرزای شیرازی، آغاز شد. خیلی زود، در آستانه سه سالگی، پدرش را از دست داد و تربیتش بر عهده داییاش، سید حسین، گذاشته شد. هوش سرشارش چیزی نبود که از چشم سیدحسین پنهان بماند و هم او بود که بانی تحصیلات زودهنگام و سفرهای میرزاحسن برای کسب علم و تلمذ نزد استادان بیشمار شد. سفرش به عراق و هفت سال تحصیل و اقامت در نجف از او عالمی بزرگ ساخت و مرجعیت تقلید شیعیان به او واگذاشته شد. حضور او در سامرا در زمانه اختلافافکنی میان شیعه و سنی، نیروهای انگلیسی و روسی را به فکر انداخت که به بهانه ایجاد آشتی، درکشور حضور پیدا کنند. اما میرزا نمایندگان آنها را در سامرا نپذیرفت و راه آنها را برای دخالت در یک امر داخلی سدّ کرد و وقتی حضور نیروهای بیگانه در ایران منجر به کسب امتیازاتی برای آنها شد، نامههای مراجع به میرزای شیرازی، او را از اوضاع درهم ایران آگاه ساخت و همین آگاهی موجب صدور حکم تاریخی تحریم تنباکو شد که عبدالله متولی گزارش دقیقی از آن را در «دشمن به زانو درآمد» آورده است. قسمتی از کتاب:شاه که چین و چروک پیشانیاش نشان از شدت خشم او داشت، گفت: «آخر مردک! از همان ابتدا حرف تو را قبول کردیم و به این روز افتادیم. حالا میگویی چه کنیم؟!» سفیر انگلیس گفت: «اگرچند نفری را با تیر بزنند، بقیه میترسند و از اطراف ارگ فرار میکنند.» در همان لحظه، نگهبانی وارد شد و گفت: «قربان خاک پایت شوم، نایبالسلطنه غش کردهاند.» شاه با تعجب گفت: «مگر مردم حمله کردهاند.» - خیر قربان! ایشان قصد داشتند میان مردم رفته و ...صفحه 101
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir