کتاب مفاخر ملی - مذهبی 16:شکوه پایداری : زندگی نامه داستانی شهید حاج مهدی عراقی قصه زندگی آدمیزاد، از همان روزهای کودکی و نوجوانی، نشانه هاو رازهایش را بر ملا میکند. به او میگفتند تو با این سن و سال، چه کارت است با اشغال کشور و جنگ و قحطی؟! اما نمیدانستند که زندگی او تا لحظه مرگ، با مبارزه و تحمل زندان و شهادت گره خورده است. قصه زندگی حاج مهدی عراقی، آغازی داستانی و جذاب دارد. آغازی در روزهای نوجوانی قهرمان، که به خاطر افکار سیاسی از دبیرستان اخراج میشود. در همین روزهاست که با نواب صفوی آشنا میشود و به عضویت گروه فدائیان اسلام درمیآید. آغاز شیفتگیاش به شخصیت مبارزه طلب امام (ره)، به سال 1341 و جریان موضعگیری قاطعانه امام خمینی (ره) علیه طرح انجمنهای ایالتی و ولایتی برمیگردد. داستان بعد از روایت روزهای زندان و فصل درخشان اعلام رای دادگاه، پرشی زمانی به 13 سال بعد دارد. به بهمن 1356 و خانه حاج مهدی و انتظارها برای آزادیاش. اما حاج مهدی، مرد آسودگی نیست، در مهرماه 1357 برای دیدار امام(ره) به پاریس میرود و در کنار او میماند. از اینجا به بعد حوادث داستان سرعت میگیرد و مروری است بر فعالیتهای او در دوران بعد از انقلاب. کتاب پایان اثرگذاری دارد. فصلی با توصیفهای زیبا از کوچه و خیابان و آدمها در روزی که حاج مهدی، بعد از 32 سال مبارزه ترور شد. قسمتی از کتاب: توی اتوبوس نشستهاند. نوّاب ساکت است. انگار صد سال است که ساکت نشسته؛ بیهیچ حرفی، حتی یک کلمه. ناراحت است به اندازه غصه فساد پایتخت، به اندازه غصه ظلمی که بر مردم میرود. پلک هم نمیزند. خودش را در محله دولاب تهران میبیند؛ بین دوستان. هرچه نواب از قم تاتهران سکوت کرده بود، او فریاد میزند. از روحانیت قم بد میگوید. میگوید که در را به رویشان باز نکردند و آنها را زدند. خمینی را میبیند مثل خورشید. صدایی از درونش بالا میآید.صفحه 73