کتاب مفاخر ملی - مذهبی 15:ستاره شمال : زندگی نامه داستانی شهید سید علی اندرزگو نامهای مستعار و چهرههای متفاوت داشت، اما او تنها یک نام بود که بزرگ بود و جاودانه ماند. سیدعلی اندرزگو، نامی است که سخن گفتن از زندگیاش، یعنی سخن گفتن از زندگی مردی همواره در سفر و «ستاره شمال» داستان سفرها و مبارزات اوست و نقش مهم او در وارد کردن اسلحه به ایران و مبارزه با رژیم پهلوی. نویسنده، در بازگویی این مبارزات و تعقیب همیشگی قهرمان توسط ساواک، نثری ساده و روان و شیوه روایتی خواندنی انتخاب میکند. شیوهای که در آن زندگی روزمره و توصیفهای زیبا از روابط آدمها در کنار فعالیتها و مبارزات سیدعلی به طور موازی قرار میگیرد. داستان از روایت زندگی زنها (مادر، خواهر و همسر) در غیاب سیدعلی غافل نمیماند، بخشی که کتاب را از فضای خشک و مردانه مبارزات مسلح به واقعیتهای قابل لمس زندگی پیوند میدهد و در عین حال بستری برای شناخت وجه دیگری از شخصیت قهرمان اصلی فراهم میآورد. «ستاره شمال» داستانی است پیچیده در عشقها، دربه دریها، تحصیل، مبارزات و شکنجههای مردی انقلابی و جسور. ناهید سلمانی، نقطه آغازی دور از ذهن و خواندنی برای داستانش انتخاب میکند؛ مجلس خواستگاری سیدعلی که آن روزها تازه در جلسات هیات موتله اسلامی شرکت میکرد. «ستاره شمال» کتابی است که عشق و جنگ را در مجاورت هم و گاه پیچیده در یکدیگر روایت میکند. قسمتی از کتاب:به کلی تغییر کرده بود. ریشش را کاملا از ته تراشیده بود و به موهایش روغن زده بود. از جیب پراهنش دسته عینکی بیرون زده بود. شلوار لی به پا داشت و انگار اصلا سید سال گذشته نبود. مرضی نمیدانست چه بگوید. سید که لب باز کرد، انگار دریای آرامشی به دل توفان زدهاش ریخت. - مرضی جان، میدانم خیلی عذاب کشیدهای. ولی بیا و با من فرار کن! باور کن آن قدر به تو علاقه دارم که نمیتوانم به کس دیگری فکر کنم.صفحه ۲۴