کتاب پسرم قدش بلند است داستان «پسرم قدش بلند است» در مجموعهای به همین نام از آناهیتا آروان، نقطه عطفی در میان داستانهای دیگر کتاب است. داستانی روایت شده در فضای خیال و واقعیت، و پیچیده در حسرتهای دور و آرزوهای به دست نیامده. قهرمان قصه، دختری است که درآینه، آینده خودش را میبیند. آیندهای که هیچ رنگی از حسرتهای امروز زندگی مادرش برآن نقش نینداخته است؛ مادری که پسر نمیزاید و روزگارش در هالهای از تحقیر، کینه و کنایه میگذرد. اما قهرمان قصه، در رویای خود، پسری دارد قد بلند و زیبا و در خیالش برای او به دنبال دختری زیبا و قد بلند میگردد. میتوان گفت رویای قهرمان قصه، در واقع تحقق بخشیدن به رویاهای دور و دراز مادری است که در تاریکی عقاید سنتی و خرافی گرفتار شده است. نویسنده در این داستان، با لحنی شاعرانه، به ستیز با برخی باورهای غلط اجتماعی میرود و بیآنکه در دام ادبیات فمینیستی و یا شعارزدگی بیفتد، به تاثیری عمیق در ذهن مخاطب دست پیدا میکند. قسمتی از کتاب: پسر من قشنگ است. عروسم باید قشنگ باشد. کی را برایش بگیرم؟ دختر حاج علی اکبر را؟ نه. نه. قدش بلند نیست. پسرم قدش بلند است؛ عروس بلند بالا میخواهم. مثل عروس مرحوم ذوالفقاری که سرش را خم میکند تا از زیر طناب رخت، رد بشود. دختر مهری خانم خوب است، قدش هم بلند است؛ ولی یک کمی بدگل است. دماغش مثل دماغ مهری خانم کوفته قل قلی است. مسعود هم که دختر ندارد همهاش پسر دارد. تازه خودش هی دنبال عروس میگردد. صفحه ۴۷. داستان «پسرم قدش بلند است»