یه کتاب خوب میتونه زندگیت رو عوض کنه!
معرفی کتاب
کتاب «باور» نوشتهٔ جیانی واتیمو، اثری است فلسفی و تأملبرانگیز که به صورت عمیق به موضوع بازگشت دین در دنیای معاصر میپردازد. این کتاب در پی بررسی تحولات فرهنگی و فکری پسامدرن است و در آن تلاش شده تا از دل مفاهیم فلسفی غرب، راهی نو برای فهم دین ارائه شود. «باور» یکی از آثار مهم اوست که به ویژه از منظر هرمنوتیک فلسفی، نقش دین را در دنیای امروز بازتعریف میکند. این کتاب نشان میدهد بازگشت دین به هیچ وجه بازگشت به آموزههای خشک و متافیزیکی نسخههای قدیمی نیست بلکه معنایی جدید و فراتر از آن در پی دارد.
جیانی واتیمو در کتاب «باور» نشان میدهد چگونه تفکر متافیزیکیِ سنتی، که فرهنگ غرب را به دو جبههی متضاد علوم طبیعی و علوم انسانی، خدامنکری و خداباوری، فلسفه تحلیلی و فلسفه قارهای تقسیم کرده بود، به تدریج رنگ میبازد. او معتقد است پس از دوران مدرنیته و بنفکنی متافیزیک، زمینهای فراهم شده تا فرهنگی بدون این دوگانگیها شکل بگیرد. در این میان، مفهوم «بازگشت دین» مورد تأمل قرار میگیرد و پرسیده میشود آیا این بازگشت به همان دین سنتی بازمیگردد یا شکل و ماهیتی نوین دارد؛ که در این راستا ایده «دین بدون دین» از دیدگاه دریدا نیز بررسی میشود. جیانی واتیمو از چهرههای سرشناس فلسفه ایتالیا و نمایندهی بارز اندیشه پسامدرن در فلسفه قارهای محسوب میشود. وی با نقد تقسیمات قدیمی فلسفی که میان فلسفه تحلیلی و فلسفه قارهای یا دیگر دوگانههای ساختاری صورت میگرفت، تلاش میکند تصویری نو و پویاتر از فلسفه ارائه دهد.
کتاب «باور» برای علاقهمندان به فلسفه دین، هرمنوتیک، فلسفه قارهای و مطالعات فرهنگی و دینی معاصر یک انتخاب ارزشمند و مفید است. همچنین دانشجویان و پژوهشگران فلسفه معاصر و رشتههای مرتبط میتوانند از این اثر به عنوان منبعی مهم برای درک تحولات فکری پسامدرن بهرهمند شوند.
همگی ما از رابطه با امر قدسی، خداوند، دلایل غایی که عموماً برای وجود اقامه میشوند که بهطور کلی چیزهایی هستند که دین دربارهشان صحبت میکند (اجازه دهید یک بار و برای همیشه بگویم که، دستکم در این نوع از مکالمهٔ عمومی، من این اصطلاحات را بدون آنکه در پی توصیفات دقیق آنها باشم به کار خواهم برد) بهعنوان بازنمایی اساس محتویات آگاهیای مدد میگیریم که باید آن را در گسترهٔ نه چندان ناخودآگاه ذهنمان فراموشش کرده، کنار گذاشته و از یاد ببریمش؛ ممکن است ما حتی گاهی آنها را سرسختانه از سر بیرون کنیم و بهعنوان مجموعهای از ایدههای بچهگانه که به دورههای دیگر زندگی تعلق دارند، شاید هم خطاهایی که ما در دام آنها افتادهایم و باید خود را از آنها نجات دهیم، بینگاریم. به دلیل اینکه «بازیابی» یکی از مضامین بحثی است که من در اینجا شرح خواهم داد، بر مسئلهٔ «بازیابی» که به دنبال توصیف «سکولارشدن» بهمثابه مشخصهٔ اصلی تجربه دینی اصیل است انگشت مینهم. اکنون، سکولارشدن دقیقاً بهمعنای رابطهای منبعث از کانون قدسی است که فرد از آن دور شده است، اما با وجود این حتی در شکل «تنزلیافته» و روایت تحریفشدهاش، که به اصطلاحات این جهانی محض تقلیل یافت، فعال باقی ماند. چه بسا باورمندان آشکارا ایدهٔ بازیابی و بازگشت را بهعنوان نشانهای از جستوجوی مبدأ، یعنی وابستگی مخلوق به خداوند، بفهمند. اما من معتقدم فراموشنکردن اینکه این بازیابی همچنان لاجرم بهمعنای به رسمیتشناختن یک رابطهٔ تنزلیافته است به همان اندازه واجد اهمیت و مهم به شمار میرود. همانگونه که در فراموشی هستیای که هایدگر از آن سخن میگوید، در اینجا نیز (در مقام تمثیل و مقایسه، آیا میتوانیم دیگر بار از سکولارشدن پیام دینی سخن بگوییم؟) این بیشتر از آنکه بهمعنای آن باشد که خاستگاهی فراموششده را با دوباره حاضرکردنش به یاد آوریم، بهمعنای یادآوری این نکته است که ما آن را پیش از این فراموش کردهایم، و بهیادآوردن این فراموشی و این فاصله، تجربهٔ دینی اصیل منحصر به فردی را به وجود میآورد.