این داستانی است بی داستان.مکانش ناکجا آبادی است خشک و بی بر که فقط یک درخت در آن هست و بس و زمانش دم دمای زوال خورشید. آدمهایش دو آواره ی خانه به دوش که منتظرند یک گودویی از راه برسد وآنها را از آن وضع فلاکت بار (که همانا انتظار است) در بیاورد. وعده ی دیدارشان امروز است دم غروب زیر همین درخت. دو رهگذر هم، که یکی اربابی است رحم نشناس و دیگری غلامی است خل و چل، می آیند و چند لحظه ای می مانند، بعد هم می روند...
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir