کتاب جلد دوم کتاب «کندوکاوی در سینمای ایران» حاوی مجموعه سخنرانیهای صاحبنظران سینمای ایران چون اسماعیل بنیاردلان، علی معلم، مجید حسینیزاد، سید محسن هاشمی، مسعود اوحدی، منوچهر اکبرلو، امیرشهاب رضویان، ناصر باکیده و چند تن دیگر، در حوزههای «آسیب شناسی آموزش دانشگاهی در سینما ایران»، «آسیبشناسی مقوله اقتباس در سینمای ایران»، «آسیب شناسی ساخت فیلم کوتاه در ایران»، «آسیب شناسی سینمای کودک در ایران»، «بررسی مقوله حضور فیلمهای ایران در بازارهای بینالمللی» و «چگونگی اکران فیلمهای خارجی در ایران» است. در فصل نخست این کتاب، سخنرانی بنیاردلان به خوبی سیستمهای آموزشی در رشتههای سینما در نظام آکادمیک ایران را تحلیل و نقد میکند. وی به درستی بر ضعف مفرط شرح دروس(شروحی که متعلق به دهه 40 و 50 نظام آکادمیک کشور فرانسهاند) و واحدهای آموزشی این رشته و قدیمی بودن آنها تاکید دارد. اما مهمترین نقد این عضو هیات علمی دانشکده سینما و تئاتر دانشگاه هنر، بر مقطع کارشناسی ارشد سینماست. بنا به کلام او در این متن، نباید همه دانشجویان رشتههای مختلف در مقطع کارشناسی، امکان ورود به رشته سینما در مقطع کارشناسی ارشد را پیدا کنند. بنیاردلان در ادامه مباحث خود به بیان راهکارهایی برای حل این معضلات ارایه میکند؛ به عنوان مثال او تجربه عملیاتی دانشجویان فیلمسازی و یا کوتاه کردن فاصله فارغالتحصیلی و ورود به بازار کار را در این حوزه، پیشنهاد میکند و معتقد است که خود دانشکدهها به دلیل آنکه مجهز به انواع تجهیزات مناسب هستند، وارد تولید حرفهای فیلم شوند. مطلب دوم این بخش یعنی سخنرانی مجید حسینیزاد، «آسیب شناسی آموزش اصول پایه در سینما» صرفا بیان یکسری از مباحث کلی و بدیهی است؛ به عنوان مثال او در بخشی از سخنان خود بیان میکند که «دانشگاه کسی را سینماگر یا فیلمساز نمیکند» و یا اینکه «مفاد و سرفصلهای آموزشی اشکال دارند.» اما برای رفع این اشکالات راهحلی را پیشنهاد نکرده است. مطلب سوم این بخش، یعنی سخنرانی سیدمحسن هاشمی، مبهم و غیر قابل درک است و مشخص نیست که سخنران قصد مطرح کردن چه مسالهای را داشته است. فصل سوم، یکی از مهمترین بخشهای این کتاب است که به بررسی و تحلیل جریان ساخت فیلم کوتاه در ایران میپردازد. در جریانهای سینمایی ایران، دیدگاههای کاملا گوناگون و متفاوتی نسبت به فیلم کوتاه وجود دارد. عدهای میپندارند که فیلم کوتاه به منزله نوعی تمرین برای ورود به دنیای فیلمسازی بلند است. عدهای دیگر هم ماهیت کاملا جداگانهای را برای فیلم کوتاه به عنوان یک رسانه مستقل، که زیباییشناسی خاص خود را دارد، قایلند. مقاله امیرشهاب رضویان، کارگردان آثاری چون «مینای شهر خاموش» و «تهران ساعت هفت صبح» که خود نیز سالها در زمینه تولید فیلم کوتاه فعالیت کرده، تاریخچه مناسبی را از چگونگی ورود سینما به ایران و تولید فیلم کوتاه و همچنین روند شکلگیری تشکلی به نام «سینمای آزاد» در پیش از انقلاب و «انجمن سینمای جوانان ایران» در پس از انقلاب، به مخاطب ارایه میکند. اما این نوشتار باوجود تمام خوبیهایش بدون نتیجهگیری مناسب و به طور کاملا شتابزده به پایان میرسد. به نظر آقای رضویان میتوانست با ارایه یک شرایط کلی از وضعیت موجود مطلب خود را به پایان ببرد. مطلب بعدی این فصل با عنوان «آسیبشناسی سینمای جوان» به قلم ناصر باکیده، مدیرعامل پیشین انجمن سینمای جوانان ایران است. باکیده بنا بر سابقه مدیریتی خود به درستی به آسیبهای موجود در فیلم کوتاه اشاره میکند. این مطلب یکی از درخشانترین مطالب نوشته شده درباره این موضوع از میان همه مقالات و کتابهای پیشتر منتشر شده است. باکیده در مطلب خود به ضعف آموزش و نبود امکان آموزش آکادمیک برای فیلمسازان کوتاه و همچنین فراهم نبودن شرایط اکران برای فیلم کوتاه در ایران، به عنوان دو آسیب مهم در جریان فیلمسازی کوتاه در ایران اشاره میکند. به گفته باکیده اکنون در ایران سالیانه چهار هزار فیلم کوتاه ساخته میشود که این تعداد تنها میتوانند در معدود جشنوارههای فیلم کوتاه در ایران شرکت کرده و در یک سانس اکران شوند. به یقین اگر فرصت اکران برای فیلم کوتاه در ایران فراهم شود، میتوان آینده بسیار روشنی را برای این رسانه و البته تولید فیلم بلند و تربیت فیلمسازان خلاق، متصور بود. بررسی حضور فیلمهای ایرانی در بازارهای جهانی نیز یکی دیگر از معضلات سینمای اکنون ایران است. فصل پنجم این کتاب به این مساله میپردازد. در حال حاضر اکران فیلمها تنها در خود سینماهای ایران (که نسبت به تعداد سالنهای سینما در کشورهای اروپایی و آمریکا بسیار محدود و ناچیز است) نوعی شکست در بازگشت سرمایه به حساب میآید. کما اینکه امروزه اگر کمکهای دولتی و وامهای بدون بهره را از روند جریان فیلمسازی در ایران حذف کنیم، دیگر اثری از سینما در ایران نخواهد ماند. در پایان میتوان گفت که عناوین و سرفصلهای انتخاب شده برای بحث درباره سینمای ایران، در این کتاب، مناسب و البته بسیار کاربردی است، اما نویسندگان مطالب به طور کامل به سرفصلها توجه نکرده و بعضا نیز به ارایه راهکار برای بهبود شرایط نپرداختهاند. نکته دیگر آن است که کتابها و پژوهشهایی این چنینی باید به شکلی وسیعتر در اختیار دستاندرکاران و دانشجویان قرار گیرند؛ این در حالی است که اغلب توزیع این دسته کتابها در راستای رساندن کتاب به طیف مخاطب خود مطلوب نبوده است.