در قسمتی از کتاب آمده است :
عروس که باردار بود، از شیندن خبر درگذشت ناگهانی همسرش، در حیرت فرو می رود، همان گونه که عبدالمطلب و مکیان ناباورانه خبر تلخ را می پذیرند. از عبدالله پنج شتر،گله کوچکی از گوسفند و کنیزی به نام «ام ایمن»، به میراث مانده است. ماه ها می گذرد و لحظه زایمان فرا می رسد؛ تا نوه عبدالمطلب چشم به این جهان بگشاید. سرور مکیان، درخدمت کعبه بود که بدو خبر دادند؛ خبری که چشمه های محبت را در دلش جوشانید. پیرمرد، نوه را در آغوش گرفت و فریاد زد: «او را محمد نامیدم.» این نام شگفت، در خانه مکیان سفر کرد. نامی زیبا، با حلاوت، همانند نغمه ای رویایی. برخی پرسیدند: چرا عبدالمطلب نام پدران و نیاکانش را بر او ننهاد؟ چرا محمد؟ و پیرمرد زمزمه کرد: تا در آسمان و زمین، ستایش شود! و این سان، تولد محمد با «عام الفیل» پیوند خورد. توفان زمستان عقب نشست و «بهار» در فصل بهار متولد شد.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir