یه کتاب خوب میتونه زندگیت رو عوض کنه!
معرفی کتاب
کتاب یه قل دو قل 1 - داستان کودک ما دوتا بودیم، مثل ه مثل هم. دوقلو بودیم. من و آن قل دیگرم، توی شکم مامانی یک اتاق داشتیم. اتاق ما از همه ی اتاق های دنیا کوچولوترِ کوچولوتر بود. جای ما خیلی تنگ بود. یک روز که شاید شب بود و ما دوتا، کمی بیشتر بزرگ شده بودیم، آن قل دیگرم میخواست پایش را دراز کند و بخوابد. من هم میخواستم پاهایم را دراز کنم، ولی نمیشد....