انقلاب و ریزش ها واقعیت این است که مخالف خوانی و بازی در نقش اپوزیسیون همواره سکۀ رایج بازار سیاست ایران بوده است. در تجربۀ جمهوری اسلامی دست کم در دو مرحله، جمعی از مدیران به نقش آفرینی در لباس مخالف یا «مدعی» گرایش پیدا کردهاند: اول، زمانی که بخشی از مدیران در تحقق وعدهها و برنامههای خویش احساس ناکامی و نومیدی کرده و راه چاره را در این دیدهاند که کل سیستم سیاسی یا بخشی از ساختارهای سیتسم را مانع تحقق این اهداف و برنامهها نشان دهند و با این محاسبۀ نادرست از دولت و گروه خویش، چهرۀ یک قربانی ساختهاند. دوم، زمانی که نظام در برابر مطالبات فراقانونی، غیرقانونی یا زیاده خواهی بخشی از مدیران مقاومت کرده است. به طور مثال رهبر معظم انقلاب یا مراجعی مثل شورای نگهبان طرحها و تصمیمهایی که در آن اصول روشن قانون اساسی یا مصالح کلان نظام نادیده گرفته شده را ابطال کردهاند اما در پیامد این اصلاح و ابطال شاهد بروز اعتراضها و جنجالهایی از سوی حلقۀ اطرافیان آن مدیر بودهایم که تصمیم نظام را حمل بر بیمهری کرده و ساختارهای حاکمیت را در مظان اتهام حذف یا تسویۀ سیاسی قرار دادهاند.