نقد نظری در روابط بین الملل حقیقت انقلاب اسلامی در بُعد بینالمللی، اعتراضی به نظام ناعادلانه و بدون معنویت بینالملل است. با گذشت چهاردهه از تشکیل نظام جمهوری اسلامی، نیاز به کار علمی در نظمدهی و انسجامبخشی به چارچوب سیاست خارجی و گفتمان انقلاب اسلامی در روابط بینالملل، بیشتر آشکار میشود. این موضوع را وقتی در کنار این موضوع قرار میدهیم که «انقلاب اسلامی میتواند پدیدآورندۀ سیاست، جهانبینی و گفتمانی نوین در عرصۀ روابط بینالملل و سیاست خارجی باشد، موضوعی که اگر نگوییم مسکوت، باید اشاره کرد که مغفول مانده است.» بدیهی است نظام اندیشگانی که ادعای جامعیت دارد، بایستی توان پاسخگویی به نیازهای بشری را داشته باشد. به همین سبب، در حوزۀ روابط بینالملل، همچون سایر زمینههای علوم اجتماعی، با اتکا به وجود رویکرد اثباتی، رویکرد سلبی، اصول ثابت، عناصر مقوم و… این نظام اندیشگانی بایستی توان «نظریهسازی» یا پاسخگویی به نیازهای نظری برای تحلیل امور جهان را داشته باشد. مسئلۀ هژمونی در رشتۀ روابط بینالملل و تأکید بر معرفتشناختی و هستیشناختی خاص که بسترهای شکلگیری آن غرب سیاسی بوده است، در انقلاب اسلامی، به عنوان الگوی ضدهژمون، مورد چالش قرار گرفته است. تلاش و تأکید بر ارائۀ الگو و دستگاه نظریهپردازی با استقلال کامل از دیگر مدلها در علوم اجتماعی و روابط بینالملل، معرف عملکرد اسلامگرایانۀ این مدل است. ارائۀ نظریاتی غیرغربی بهمنظور درک کاملتر تعاملات بازیگران غیرغربی ضروری است، زیرا نظریات غربی، جوامع غیرغربی را حاشیهای کردهاند؛ در صورتی که این جوامع نیز مانند غرب، بخشی از جامعۀ بینالمللی هستند و نه حاشیۀ آن. علاوه بر دو رویکرد نظری گسترده (واقعگرایی و لیبرالیسم) در رشتۀ روابط بینالملل، نظریات جدید این رشته نیز که عمدتاً با ادعای حذف گفتمانهای سلطه مطرح شدهاند، ریشههای فکری و عینی غربمحورانه دارند و دغدغههای جوامع غیرغربی یا کمتر در آنها دیده میشود و یا نتوانستهاند توجه زیادی به خود جلب کنند. – این سؤال در اولویت قرار گرفته که چرا شاهد مطرح شدن نظریههای غیرغربی روابط بینالملل نبودهایم؟ – ارائۀ نظریات بدیلی در کنار نظریات رایج غربی ضروری است، اما ضرورت دیگر به ظهور و افزایش اهمیت بازیگران غیرغربی برمیگردد. – این پاسخ یا فرضیه که نظریات رایج غربی برای فهم روابط بینالملل کنونی کافی بوده و شناخت درست را ارائه کردهاند، نمیتواند پذیرفتنی باشد. با استمساک از این مسائل، میتوان اشاره کرد که نیاز به تولیدات علمی و پژوهشی با بنیادهای اسلامی به صورت زنجیرهای، ضروری است؛ اما برای پرداختن به این مهم، ابتدا میبایست نظریههای غربی مورد سؤال، نقد و ارزیابی قرار گیرند تا نقاط ضعف آنها برجسته شود و نقطۀ تقابل آنها با نگاه اسلامی روشن شود. این همان چیزی است که ما به آن «نقد درونگفتمانی» میگوییم. در گام بعد، تلاش بر این است که بنمایههای فرانظری و نظری دانش دینی روابط بینالملل تشریح شود. لازم به ذکر است برای تشریح دیدگاه اسلام نسبت به دانش و مبانی آن، فهم و تشریح درست مبانی فکری نظریات مختلف در هر حوزهای (و در اینجا روابط بینالملل)، ضروری مینماید. روابط بینالملل در عرصۀ فرانظریه، به سه طبقۀ متمایز تقسیم میشود. نخست فرانظریه خردگرایی در روابط بینالملل، دوم پارادایم واقعگرایی علمی و سوم فرانظریۀ تفسیرگرایی در روابط بینالملل. در این کتاب، دو پارادایم اصلی روابط بینالملل، یعنی خردگرایی (جریان اصلی) و واقعگرایی علمی را مورد تشریح، نقد و ارزیابی قرار گرفته و مواضع پارادایم اسلام به دانش را نیز در مقابل بیان میگردد. در ادامه مواضع معرفتشناختی و هستیشناختی تفسیرگرایی را در حوزۀ روابط بینالملل مورد بررسی و نقد قرار خواهدگرفت و با بهرهگیری از منطق نقد علمی، به ارزیابی و «نقد درونگفتمانی» تفسیرگرایی پرداخته خواهد شد و انتقادات رویکرد اسلامی به تفسیرگرایی تحلیل میگردد.