کتاب منحنی خلاقیت (The Creative Curve) نوشتهی الن گنت، اثری الهامبخش در زمینه خلاقیت و موفقیت است که تصویری تازه از فرایند شکلگیری ایدههای نوآورانه ارائه میدهد. یکی از نکات مهم این کتاب، شناسایی «زمان طلایی» برای رشد و ارائه ایدههاست؛ یعنی دانستن اینکه چه زمانی یک ایده میتواند بیشترین بازخورد و پذیرش را در جامعه پیدا کند. نویسنده با بیان تکنیکها، مثالها و داستانهای الهامبخش از کارآفرینان و هنرمندان شناختهشده، به مخاطب نشان میدهد چگونه با تمرین، پشتکار و محیط مناسب، خلاقیت خود را شکوفا کند. منحنی خلاقیت» در کنار مثالهای ملموس، نشان میدهد برای موفقیت در عصر نوآوری، باید به اصول علمی رشد ایدهها توجه کرد و با تمرین و پشتکار، هرکسی میتواند خلاقتر شود و ایدهی درست را در زمان مناسب پرورش دهد.
الن گنت این باور رایج را که خلاقیت صرفاً یک استعداد ذاتی مخصوص نوابغ است، به چالش میکشد. او با ترکیب تحقیق علمی، روایت تاریخی و گفتوگو با کارآفرینان، نویسندگان، هنرمندان و دانشمندان، ثابت میکند خلاقیت قابل آموزش و پرورش است و هر فردی میتواند آن را در خود تقویت کند. کتاب به چهار قانون مهم رشد خلاقیت اشاره میکند: مصرف: اهمیت غوطهورشدن در حوزه مورد علاقه و یادگیری مستمر از نمونههای موفق پیشین، تقلید: شناخت الگوها و تکرار عملی موفقیتآمیزها، گروه خلاق: استفاده از گروههای حمایتی و فضای تعاملی برای بازخورد گرفتن و تکرار: اصرار بر تمرین و اصلاح مستمر برای رسیدن به نتیجه مطلوب.
کارآفرینان و صاحبان کسبوکار: کسانی که به دنبال ایجاد نوآوری در محصولات و خدمات خود هستند یا قصد راهاندازی ایدههای تازه دارند. هنرمندان و نویسندگان: افرادی که در زمینههای هنر، نویسندگی، موسیقی و تولید محتوا فعالیت میکنند و میخواهند با شناخت بهتر فرآیند خلاقیت، آثار ماندگارتری خلق کنند. مدیران و رهبران سازمانی: کسانی که باید گروههای خلاق را هدایت و فضای مناسب برای پرورش ایدههای نو ایجاد کنند. دانشآموزان و دانشجویان رشتههای علوم انسانی و مدیریت: افرادی که علاقهمند به توسعه مهارتهای فردی، رشد خلاقیت و یادگیری مدلهای نوین حل مسئله هستند. همه علاقهمندان به رشد فردی و حرفهای: افرادی که دوست دارند روشهای علمی و تجربی برای تقویت تفکر خلاقانه و پرورش ایدههای نوآورانه را بیاموزند.
سال 1965 بود و اشتیاق به گروه بیتلز در اوج خود قرار داشت. زمانیکه مککارتنی داشت برای تمامکردن ترانهی دیروز سخت تلاش میکرد، دیگر افراد بیتلز داشتند بهدنبال راهی میگشتند تا زیر بار کمرشکن شهرت جهانی، بهطرز هنرمندانهای رشد کنند. جرج هریسون فکر میکرد در فیلمشان، کمک!، خروجی مناسبی پیدا کرده است. داستان فیلم فرقهای شرقی را به سخره میگرفت که اهل هندوستان بودند. در این شرایط بود که جرج هریسون کشفی کرد که موسیقیِ پاپ را تغییر داد. در یک صحنه، در یک رستورانِ اغراقآمیزِ «هندی»، گروهی از نوازندهها با آلات موسیقیِ سنتیِ شرقِ دور شروع کردند به نواختن برای مشتریان. جایی درطول اجرا، هریسون یکی از لوازم روی صحنه را برداشت. یک سهتار بود، سازی با دوازده زه که شبیهبه گیتار بود. سهتار در هند کاملاً شناخته شده بود، اما برای هریسون تازگی داشت. ازقضا درست همان موقع که گروه بیتلز فرهنگ هند را در فیلم کمک مسخره میکردند، هریسون شیفتهی صدای تودماغی و بیگانگیِ محضِ سهتار شده بود. هریسون که مدتها بهدنبال دستوپاکردن نامونشانی برای خود درمیانِ گروه بود و به رشدِ هنریِ خود ادامه میداد، به این نتیجه رسید که سهتار میتواند هم ازنظرِ موسیقایی و هم ازنظرِ شخصیتی، در او تغییر به وجود آورد. وقتی به لندن برگشت، از یک مغازهی صنایعدستی هندی در خیابان آکسفورد اولین سهتار خود را خرید. اکتبر آن سال، گروه بیتلز در بهپایانرساندن ترانهای جدید بهنام «چوب نروژی» برای آلبومی که قصد داشتند آن را سوهان روح بنامند، با مشکل مواجه شدند. سرانجام به این فکر افتادند که سهتارِ جدیدِ هریسون را امتحان کنند. ملودی حسابی جور درآمد. امروز چوب نروژی بهعنوان اولین ترانهی غربیِ بابروز که با سهتار نواخته شده شناخته میشود؛ اما آخرین نیست.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir