کتاب هشتک داستان سالها پیش، وقتی کار ادبی با بچهها را شروع کردم، هدفم رساندن فرزندانم به جایی بود که بتوانند درخشندگی و اوج را تجربه کنند. دانه دانه بذر عشق در نهادشان کاشتم و قدم به قدم دستانشان را گرفتم تا قد کشیدند و بزرگ شدند. هریک برای من دریچه ای بودند از نعمت های بیکران خداوند. در گوش جانشان شعر زمزمه کردم و عاشقی یادشان دادم. داستان خواندم و زندگی را برایشان معنا کردم. گام به گام نوشتن خلاق را گذراندند و کارگاه شعر و داستان را پای عناصرش نشستند و نوشتند. سالهاست میشناسمشان و پای به پای بازی گوشی ها و استعدادهایشان حوصله کرده ام. با آنها نفس کشیده ام، قدم زده ام و بزرگ شدنشان را با تمام لذت به تماشا نشسته ام. همیشه آرزو داشتم وقتی بزرگ میشوند خانة دومی داشته باشند تا این همه سال زحمت و تلاششان در جای خوبی به ثمر بنشیند و به بیراهه نرود.