کتاب نمایشنامه 59/6/30 می شود. تاریکی تا پایان حرف های او ادامه دارد. صدای ننه امرو: آدما قصه ها و حکایتا رو با خودشون ا یوَر و اووَرم یبرن و هی به قصه هاشون پروبال میدن. اگرم آدم بخواد از سرگذشت خودش فرار کنه،قصه ها پا درمی آرن، جون می گیرن و راه می افتن و می آن دنبالش. می فهمی چی می گم؟ مو خودم بچة این شطم، لب ساحل به دنیا اومدم،پا هِشتم رو ما سه های داغش و قد کشیدم، بزرگ شدم، به صدای نی های همی نیزار عاشق شدم، یه عشقی مث طعم خسبک. مو به خرمای نارس می گیم خَسبَک. شما چی می گید؟