کتاب زخم و افغان هر بار که آقا نعیم را می بینم، میگوید: ((قصه ته خلاص کردی آقا هاشم.دیگه از ما نمیپرسی! چه مزاحمتی. هرچی میخوایی پرسان کن.)) میگویم: آقا نعیم، تو واقعاً مجاهد بودی! تفنگ دست گرفتی و جنگیدی با ارتش سرخ، با شوروی! خنده میکند و میگوید: ها خو، ما هم جنگ کردیم. طوری میگوید جنگ کردیم که انگار به کارهای معمولی و روزمره اش پرداخته است