کتاب «دشت بهشت» اثر جان استاینبک، نویسنده مشهور آمریکایی و برنده جایزه نوبل ادبیات 1962، مجموعهای از داستانهای کوتاه تقریباً به همپیوسته است که در سال 1932 نوشته شده است. این کتاب به مسائل و مشکلات اجتماعی و فرهنگی یک جامعه کوچک میپردازد و در دل داستانهایش به بازنمایی زندگی و مشکلات مهاجران و آدمهای عادی آمریکا میپردازد. استاینبک به واسطه قدرت روایت و عمق نگاهش به انسان و جامعه، در این اثر نیز مجموعهای از داستانها را گرد آورده که موضوعاتی چون فقر، امید، تضادهای شخصی و اجتماعی را به تصویر میکشد. دشت بهشت» به دلیل تنوع موضوعات و عمق انسانی، اثری قابل توجه است که خواننده را به تفکر درباره جامعه و روابط انسانی وامیدارد. همچنین ترجمههای خوبی مانند ترجمه اسدالله امرایی وجود دارد که این اثر را برای مخاطبان فارسیزبان قابل دسترس و جذاب کرده است.
داستان دشت بهشت، از میان جنگلها و مراتع سرسبز آغاز میشود. دشتی که قصههای زیادی را در خود جای داده، قصههایی که همیشه به شیرینی میوههای آن و دلنشینی سبزیجات این دشت نیست. اولین شخصی که نام دشت بهشت را بر این مرتع گذاشت، سرجوخهای اسپانیایی بود، درست همان روز که او در تعقیب بردگان در میان درختان سرک میکشید، پایش به این دشت بزرگ باز شد. از آن وقت بود که سرنوشت این سرزمین با مردمان مهاجر و اربابان گره خورد. جان اشتاین بک، داستان دشت بهشت را در دوازده قصهی پیوسته به هم بیان میکند. هر قصه از این کتاب به سراغ زندگی یکی از مهاجران میرود و لحظات کوچک و در عین حال سرنوشتساز خانههای این دشت بزرگ را به تصویر درمیآورد. در داستان دشت بهشت، مثل سایر آثار جان اشتاین بک، رنگوبوی کلاسیک و سبک و سیاق ویژهی نویسنده دیده میشود. از طرفی قلم طنز جان اشتاین بک در این روایتها به کار آمده و در ترکیب با نقاط سیاه داستان، حسوحالی ویژه و گاهی آمیخته با وحشت به آن میبخشد.
علاقهمندان به ادبیات کلاسیک و معاصر آمریکایی: کسانی که دوست دارند با آثار مهم و تأثیرگذار ادبیات آمریکا آشنا شوند و به دنبال فهم روحیات و دغدغههای مردم آمریکا در دورهای خاص هستند. خوانندگان علاقمند به مسائل اجتماعی و انسانی: این کتاب به بررسی فقر، امید و روابط انسانی در یک جامعه کوچک امریکا میپردازد و برای کسانی که دوست دارند با نگاهی عمیقتر به مسائل فرهنگی و اجتماعی بنگرند مناسب است. علاقهمندان به داستانهای کوتاه به همپیوسته: اگر به سبک روایت مجموعه داستانهای کوتاه با درونمایه مشترک علاقه دارید، این کتاب شما را جذب خواهد کرد. دوستداران آثار جان استاینبک: برای کسانی که پیشتر آثاری چون «موشها و آدمها» یا «خوشههای خشم» را خواندهاند، این کتاب نیز تجربهای ارزشمند خواهد بود. دانشجویان و پژوهشگران ادبیات: مطالعه این اثر برای دانشجویان رشته ادبیات، جامعهشناسی و علاقهمندان تحلیلهای جامعهشناسانه ادبیات مفید است.
ماریا افساربهدست نشسته بود و با سادگی حرفهایی میزد که برای مهمانش هیچ جذابیتی نداشت: «تا حالا اِنچیلادای ما را نخوردهای. باید بیایی و بخوری! پختش را از مادرمان یاد گرفتهایم. مادرمان که زنده بود، میگفتند در سراسر سان خوان و گیلِروی، کسی به نازکی و تُردی او تورتیا نمیپزد. راستش ورز دادن، فقط ورز دادن است که باعث نازکی و تُردی تورتیا میشود. هیچکس بهتر از مادر من ورز نمیداد، حتی خواهرم روسا. حالا هم به مونتهری میروم آرد بخرم، چون آن جا ارزانتر است.» آلن هوئِنِکر هم روی تشکچه یکبری فرو رفته بود و دلش میخواست زودتر به ایستگاه اتوبوس برسند. دم غروب، ماریا به نزدیکی خانه رسید. سرحال به لیندو گفت: «چیزی نمانده برسیم. قوی باش، رفیق. نزدیک است.» ماریا خوشخوشانش بود. کلی دستو دلبازی کرده و چهار بسته شیرینی خریده بود، همهاش این نبود البته. یک جفت بند جوراب ابریشمی پهن هم خرید که دو طرفش تکهدوزیهایی از گلهای خشخاش داشت. در خیالش، روسا را تصور میکرد که آنها را پوشیده و خیلی محجوبانه، لبهی دامنش را بلند میکند که نشانشان بدهد. دونفری جلوی آینه به بند جورابها نگاه میکنند. روسا شست پایش را بلند میکند و بعد، دو خواهر ذوقزده جیغ میکشند. ماریا در حیاط افسار و یراق و مالبند لیندو را آهسته باز کرد. میدانست بهتر است شادیاش را پنهان کند که مزهاش بیشتر شود. خانه ساکتِ ساکت بود. وسیلهی نقلیهای هم دم در نبود که معلوم شود مشتری دارند. ماریا افسار کهنه را آویخت و لیندو را برگرداند که کاه و جو بخورد. بستههای شیرینی و بند جوراب را برداشت و آهسته رفت تو. روسا سر یکی از میزهای کوچک نشسته بود، ساکت بود و خون خونش را میخورد. چشمهایش گُر گرفته بود و انگار جایی را نمیدید.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir